گاهی آنقدر دلم به حال خودم
گاهی آنقدر دلم به حال خودم
میسوخت که تنها اشکهایم آرامم میکرد
ای کاش میتوانستیم بخشی از زندگی را بازبینی کنیم وقتی یاد اونروزهایی که رو به درگاه خدا باتمام وجودم دست به دعا
میشدم برای برآورده شدن حاجاتش را بیادمیارم که گاهی دعای هرشبم همین بوددلم میگیره از اینکه بمن نسبت حسودی میدادوگمان میکردمن حسادت میکنم یادحرفهایی که تولحظات خوب بهم میزدیم میفتم وانگار که بادونفر در رابطه بودم میخوام بگم من برای اونی که بارفتارهاش وگفتارهاش تونست منو اهلیه خودش کنه جونمم میدم من مطمئنم اون از حال اینروزای من خبرنداره
احتمال میدم پلیدیها فریبش دادن وگفتن که من ازاین دنیارفته ام در غیراینصورت اون هرگز تحمل اینهمه سال فراق رانداشت وحتما منوپیدا میکرد چقدر دلم براش تنگ شده چقدرمیخوامش تک تک سلولهای بدنم ازیاداوریش به اشک نشستن واونو ازمن میخوان....
آهااااااااااااااااای زندگیم من اینجام
خسته وفرسوده وبغض آلود...
#خانبیان
میسوخت که تنها اشکهایم آرامم میکرد
ای کاش میتوانستیم بخشی از زندگی را بازبینی کنیم وقتی یاد اونروزهایی که رو به درگاه خدا باتمام وجودم دست به دعا
میشدم برای برآورده شدن حاجاتش را بیادمیارم که گاهی دعای هرشبم همین بوددلم میگیره از اینکه بمن نسبت حسودی میدادوگمان میکردمن حسادت میکنم یادحرفهایی که تولحظات خوب بهم میزدیم میفتم وانگار که بادونفر در رابطه بودم میخوام بگم من برای اونی که بارفتارهاش وگفتارهاش تونست منو اهلیه خودش کنه جونمم میدم من مطمئنم اون از حال اینروزای من خبرنداره
احتمال میدم پلیدیها فریبش دادن وگفتن که من ازاین دنیارفته ام در غیراینصورت اون هرگز تحمل اینهمه سال فراق رانداشت وحتما منوپیدا میکرد چقدر دلم براش تنگ شده چقدرمیخوامش تک تک سلولهای بدنم ازیاداوریش به اشک نشستن واونو ازمن میخوان....
آهااااااااااااااااای زندگیم من اینجام
خسته وفرسوده وبغض آلود...
#خانبیان
۴.۸k
۱۷ آبان ۱۴۰۱