|شاید سی ساله دیگه، در حالی که دنیا پر شده از کامپیوتر و
|شاید سی ساله دیگه، در حالی که دنیا پر شده از کامپیوتر و دیجیتال، میون خاطرات جمع کردهم، کاغذی رو پیدا کنم که تصویر بزرگی از خوشترین روزهام رو درون خودش جا داده.
لبخندهایی که دستهاشون رو، روی اشکهای روی گونههام میکشیدن.
صداهایی که باعث میشدن به بهشت ایمان بیارم.
کسایی که فریاد زدن تا من به خودم بیام و به زندگیم نگاه کنم، روزهای بدم رو جمع کنم و پرت کنم توی سطل آشغال و متقابلا فریاد بزنم:
-تو خودت لعنتیت رو قبول داری!
سی ساله دیگه، در حالی که با چشمهایی که اشک تارشون کرده، لبخندهام رو بازتر میکنم و "امروز" رو مثل روزهای دیگه به یاد میارم.
روزهایی که هفت تا پسر مثل یه سایهی همیشگی همراهم قدم برداشتن و خاطرهای ساختن که لحظهای کمرنگ نشده.
من به سی سال بعد خودم، قول فراموش نکردن رو میدم، فراموش نکردم آدمای مهم زندگیم🫀💜
لبخندهایی که دستهاشون رو، روی اشکهای روی گونههام میکشیدن.
صداهایی که باعث میشدن به بهشت ایمان بیارم.
کسایی که فریاد زدن تا من به خودم بیام و به زندگیم نگاه کنم، روزهای بدم رو جمع کنم و پرت کنم توی سطل آشغال و متقابلا فریاد بزنم:
-تو خودت لعنتیت رو قبول داری!
سی ساله دیگه، در حالی که با چشمهایی که اشک تارشون کرده، لبخندهام رو بازتر میکنم و "امروز" رو مثل روزهای دیگه به یاد میارم.
روزهایی که هفت تا پسر مثل یه سایهی همیشگی همراهم قدم برداشتن و خاطرهای ساختن که لحظهای کمرنگ نشده.
من به سی سال بعد خودم، قول فراموش نکردن رو میدم، فراموش نکردم آدمای مهم زندگیم🫀💜
۲.۳k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.