#اتاق_خون_گرفتهپارت پایانی 🕎 چشم هاش رو بست ، چاقو رو بردم ب...

سلام به همه دوستان 💜 امشب پارت پایانی رمان آنلاین #اتاق_خو...

#اتاق_خون_گرفته پارت نهمبه ساعت خیره شدم ، ساعت یک و چهل دقی...

#اتاق_خون_گرفتهپارت هشت گفتم : « هیچ راه دیگه ای نداره ؟ » _...

#اتاق_خون_گرفتهپارت هفت تخته رو در آورد : « احضار روح می کنی...

#اتاق_خون_گرفتهپارت شش یه تیکه شیشه خیلی بزرگ از بالای سرم د...

#اتاق_خون_گرفتهپارت پنجپنج از اون ماجرا گذشته بود ، میثم تو ...

#اتاق_خون_گرفتهپارت چهار پرده ها کشیده شد و زن در تاریکی ناپ...

#اتاق_خون_گرفتهپارت سوم انگار سنکوب کرده بودم ، تا به خودم ...

#اتاق_خون_گرفتهپارت دوممداد از دستم افتاد ، تمام لباس هایی ک...

#لطفا_بخونید(:اتاق خون گرفته امروز میثم رو به سرپرستی گرفتم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط