غمگین‌ام شبیه خانه‌ای نُقلی در حاشیۀ شهرکه نمی‌داند ساکنینش ...

تو رفته ای ...

_‍ غمگینم...خودم را بغل گرفته‌امو شانه‌هایمچون گهوارهء کودکی...

سکوت کرده ام و صدایمزندانبانِ زنی ستکه می خواهد بگوید:"دوستت...

به دیدار تو که می آیمهنوز چهارده ساله امدلم،دستم،جهانم می لر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط