در تاریکی چشمانت را جستم

در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشم هایت را یافتم
و شبم پر ستاره شد
تو را صدا کردم
در تاریکترین شب ها دلم صدایت کرد
و تو با طنین صدایم به سوی من آمدی
با دست هایت برای دست هایم
برای چشم هایم با چشم هایت
برای لب هایم با لب هایت آواز خواندی

احمد_شاملو
دیدگاه ها (۱۲)

اشتیاقم به تو مرا بی‌نهایت می‌کندو چون در اندیشه‌ام سایه‌بان...

[ ک ا ش ]سه حرف دارد اما برای نابودی همۀ لحظات انسان کافیس...

نشسته ام که برای تو از زمانه بگویممنی که زاده شدم شعر عاشقان...

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ برخی از ما هرگز زندگی ...

نمی‌دانم از کجا باید شروع کنم. از شبِ رفتنت؟ از سکوتی که بعد...

لطفا به بندِ اولِ سبابه ات بگو کمی حوصله اش بیشتر شود تا حضو...

حالا باز دوباره وقتش شده که برای تو بنویسم . باید جز به جز ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط