پارت پنج
پارت پنج
چاره ای ندارم مجبورم برم سلام کاری داشتید ؟
اون : وای اون ا/ت چقدر بزرگ شده بیچاره نمی دونه برادرش مرده هوف
مجبورم تظاهر کنم که نمی شناسمش
من : من اون رو نمیشناسم فقت اسمش
یادم نمیاد ولی عجب
کراشیه واسه خودش 😐
عا ببخشید ظاهرا اشتباه شده من عزر میخوام 👍🏻
میخوام
چاره ای ندارم مجبورم برم سلام کاری داشتید ؟
اون : وای اون ا/ت چقدر بزرگ شده بیچاره نمی دونه برادرش مرده هوف
مجبورم تظاهر کنم که نمی شناسمش
من : من اون رو نمیشناسم فقت اسمش
یادم نمیاد ولی عجب
کراشیه واسه خودش 😐
عا ببخشید ظاهرا اشتباه شده من عزر میخوام 👍🏻
میخوام
۲.۷k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.