عشق تو را در سینه ام با خون دل پرورده ام
عشق تو را در سینه ام با خون دل پرورده ام
از بی وفایی های تو در کوی جنون ره برده ام
اکنون که بی جرم و گنه سوزانده ما را
ای دل بکن بهر خدا با او مدارا...
کنون که امیدی به سینه ندارم بگو چه کنم...
اگر دل خود را به او نسپارم بگو چه کنم...
بگو چه کنم...
از بی وفایی های تو در کوی جنون ره برده ام
اکنون که بی جرم و گنه سوزانده ما را
ای دل بکن بهر خدا با او مدارا...
کنون که امیدی به سینه ندارم بگو چه کنم...
اگر دل خود را به او نسپارم بگو چه کنم...
بگو چه کنم...
- ۶۹۲
- ۱۵ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط