دایون سلام من کیم دایون هستم مربی دنس خصوصی شما
دایون: سلام من کیم دایون هستم مربی دنس خصوصی شما
ات: سلام من ات هستم عضو هشتم گروه بی تی اس
دایون خندید: میدونم من طرفدار شمام
ات: واقعاااا خوشحال شدم
دایون: ممنون میشم بیاید بریم دفتر مدیر تا با هم در مورد ساعت و همه چیز حرف بزنیم
ات: میشه فردا بریم چون الان تمرین کردیم و کلا فاز بدنم فرق میکنه
دایون: عیبی نداره فردا ساعت ۸ شب منتظرتون هستم
ات: هشت شب ؟
دایون: بله رستوران الماس
ات: باشه حتما میام
دایون: خدافز
🪴خانم دایون که توی فیک هست در واقع همون زنی هست که به ات زنگ زده بود حالا کی زنگ زده بود؟ پارت ۴۲ و اینکه دایون کیست و چیست اینم توی ادامه میفهمید...🪴
(رفتیم خونه)
همه خسته بودن ولی من برای اینکه مربی خصوصی دارم خیلی خوشحالم
اعضا: واییی خدا چقدر امروز روز سختی بود.....من میرم بخوابم....من گشنمههه....جین میشه یه چیزی درست کنی ( هر جمله رو یکی از اعضا ها میگه)
ویو ات
سعی کردم همشونو یه جا جمع کنم...برای همین رفتم آشپزخونه و گفتم جین هوپی
نامجون میشه یه لحظه بیاید اینجا کارتون دارم
نامی: ات یه لحظه پیام های کیپاپ رو بخونم الان میام
جین: منم دارم شام درست میکنم
هوپی: یه لحظه اب بخورم بیام
ات: باشه پس عجله کنید
هر سه تا شون: باشهه
رفتم توی اتاق شوگا
ات: شوگاا(اروم)
ش: چیهههه خوابم میام
ات: میشه یه لحظه بیای پایین میخوام یه چیزی بگم
ش: ۵ دقیقه دیگه میام
ات: باشهه نخوابی؟
ش: نه نه دیگه بیدارم
ات: باشه پس
رفتم اتاق کوک
کوک: وایییی نه سوختم (گیم میزد)
ات: کوکی جوننن
ک: حتما یه درخواست داری
ات: بلهههه
ک: شیر کاکائو میخوای
ات: اونو که اره ولی میخوام یه چیز دیگه بگم
ک: خب بگو
ات: نه اینجا نه بیا پایین
ک: 5 دقیقه دیگه بازی تموم میشه...میام
ات: باشه
ات از اتاق کوک اومد بیرون و رفت اتاق تهیونگ
ات: سلام من ات هستم عضو هشتم گروه بی تی اس
دایون خندید: میدونم من طرفدار شمام
ات: واقعاااا خوشحال شدم
دایون: ممنون میشم بیاید بریم دفتر مدیر تا با هم در مورد ساعت و همه چیز حرف بزنیم
ات: میشه فردا بریم چون الان تمرین کردیم و کلا فاز بدنم فرق میکنه
دایون: عیبی نداره فردا ساعت ۸ شب منتظرتون هستم
ات: هشت شب ؟
دایون: بله رستوران الماس
ات: باشه حتما میام
دایون: خدافز
🪴خانم دایون که توی فیک هست در واقع همون زنی هست که به ات زنگ زده بود حالا کی زنگ زده بود؟ پارت ۴۲ و اینکه دایون کیست و چیست اینم توی ادامه میفهمید...🪴
(رفتیم خونه)
همه خسته بودن ولی من برای اینکه مربی خصوصی دارم خیلی خوشحالم
اعضا: واییی خدا چقدر امروز روز سختی بود.....من میرم بخوابم....من گشنمههه....جین میشه یه چیزی درست کنی ( هر جمله رو یکی از اعضا ها میگه)
ویو ات
سعی کردم همشونو یه جا جمع کنم...برای همین رفتم آشپزخونه و گفتم جین هوپی
نامجون میشه یه لحظه بیاید اینجا کارتون دارم
نامی: ات یه لحظه پیام های کیپاپ رو بخونم الان میام
جین: منم دارم شام درست میکنم
هوپی: یه لحظه اب بخورم بیام
ات: باشه پس عجله کنید
هر سه تا شون: باشهه
رفتم توی اتاق شوگا
ات: شوگاا(اروم)
ش: چیهههه خوابم میام
ات: میشه یه لحظه بیای پایین میخوام یه چیزی بگم
ش: ۵ دقیقه دیگه میام
ات: باشهه نخوابی؟
ش: نه نه دیگه بیدارم
ات: باشه پس
رفتم اتاق کوک
کوک: وایییی نه سوختم (گیم میزد)
ات: کوکی جوننن
ک: حتما یه درخواست داری
ات: بلهههه
ک: شیر کاکائو میخوای
ات: اونو که اره ولی میخوام یه چیز دیگه بگم
ک: خب بگو
ات: نه اینجا نه بیا پایین
ک: 5 دقیقه دیگه بازی تموم میشه...میام
ات: باشه
ات از اتاق کوک اومد بیرون و رفت اتاق تهیونگ
- ۶.۶k
- ۱۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط