پیوندجادو ۱: p3

پیوند جادو پارت سوم


منتظر هاگرید بودم دل تو دلم نبود. وقتی هاگرید اومد محکم بغلش کردم و با هم رفتیم سمت کوچه دیاگون. کل راه رو پیاده رفتیم تا به کوچه جادویی رسیدیم. خیلی شلوغ بود. به هاگرید گفتم که میرم تا چوب دستیم رو پیدا کنم و دویدم و رفتم. وارد مغازه الیوندر شدم، انواع و اقسام مدل‌های چوب دستی اونجا بود، رو به مرده کردم و گفتم:
«بخشید یک چوب دستی می‌خواستم» زیر لبی ادامه دادم
:«خواهر هری پاتر هستم» مرد نگاهی بهم کرد و گفت:« اوه ببخشید نشناختم خوشبختم» و رفت تا چوب دستیه مورد نظرم رو پیدا کنه. نزدیک ۵ تا چوب دستی رو امتحان کردم تا بالاخره یکی با سمغ موی تک شاخ و پوشش چوبیه درخت نارگل نصیبم شد. خیلی مناسب بود و گفت که خیلی خاصه. پول رو دادم و به مغازه ی بعدی رفتم. اونجا چند دست لباس مخصوص خریدم و یک جفت دستکش پوست اژدها. رفتم سمت غرفه ی حیوانات... به وزغ و موشا و گربه ها نگاه میکردم که نگاهم روی یک جغد سفید و خاکستری شبیه یکیه داداشم قفل شد. همون رو خریدم، غروب بود که برگشتم خونه و کلی برای هری از امروز حرف زدم، اینکه چرا خریدم و کجاها رفتم. هری هم با اشتیاق گوش میداد و لذت میبرد.
توی پوستم نمیگنجیدم تا امسال پامو تو هاگوارتز بزارم.
دیدگاه ها (۰)

پیوند جادو ۱:p4

پیوند جادو ۱: p2

پیوند جادو ۱

پیوند جادو 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط