من می گویم میگذرد

من می گویم میگذرد
و همه چیز را به شانه هایی
که از روی بی خیالی بالا می اندازم ختم می کنم!
می گویم بی خیالی طی می کنم
و سکوت می کنم
مقابل حرف های حق و نا حق دیگران!
می گویم فراموش می کنم
و گاهی عجیب یاد گذشته می افتم...
می گویم می خندم
و گاهی ته مزه خنده هایم گس و تلخ است...
گفتم بی خیالم اما
گاهی وقت ها نقابش بیش از اندازه سنگین است!
اما میان تمام این ها من گفتم
شاید فراموشی سخت باشد
اما به درد هایم می خندم و خندیدم!
من به همه چیز ،
به حس هایی که برایم مهم بودند
حتی به مسیری که قدم برداشتی
و برنگشتی تا من را ببینی.
من خندیدم به رفتن ها!
ماندن ها و بی خبری ها.
من خندیدم و هیچ چیز عوض نشد
هیچ چیز .......
دیدگاه ها (۱)

از تمـام دارایـی دنیـــا . . .هیــچ نمـی خـواهــم . . .فقـط ...

از بغـض مـــن مـرنـــج . . .کــه ایــن عـ‍‍اشـــق صبــور . ....

نمی دانم از بدشانسی من بود یا بی دقتی موقع اجاره‌‌ی آپارتمان...

بدترین حالت درد است زمانی که تو را بین یک بغض گلو گیر رهایت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط