دیروز دیدمش...
دیروز دیدمش...
باور کَردنی نبود...
شِنیده بودم دُنیا کوچیکه اما فکر نمی کردم انقدر دست و دلباز باشه که از اون سَرش اونی رو که میخوام برداره بیاره و سبز کنه جلوم،
پُشتِ چراغ قرمز یه چهارراه شلوغ...
دیدم داره رد میشه...
داره بی اونکه منو ببینه میره...
نفهمیدم چی شد دستمو گذاشتم رووو بوق...
راننده گفت چیکار می کنی خانم...؟
قَلبم داشت وایمیستاد...
اونم وایستاد، صورتشو برگردوند سمت راننده، دستشو چرخوند رو هوا که: چته...؟
چِم شده بود...؟
راننده زل زده بود به من...
من زل زده بودم به اون...
اون زل زده بود به راننده...
یکی از پشت گفت: سَبز شد آقا برو...
راننده دستشو از پنجره داد بیرون که: خُب بابا... رد شو برو دیگه...
اونم روشو کرد اونور، راشو کشید که بره...
منم درو باز کردم که برم...
در خورد به یه موتور سوار...
موتور سواره پَرت شد رو زمین...
راننده دادش رفت هوا...
راه بَند اومد...
بَند نبودم سرِ جام...
پیاده شدم که برم...
راننده راهَمو بست...
گفتم: برو کنار... باید برم دنبالش
گفت: دنبال کی؟
گفتم: هَمینی که "رد شد"...
گفت: کی رد شد...؟
گفتم: هَمینی که براش بوق زدم، همینی که بِهت گفت چته...
گفت: کِی بوق زدی ...؟ چی میگی...؟
گفتم: آقا تو رو خدا... اَلان برمیگردم...
گفت: خواب دیدی خِیره... کِرایه تو ندادی، خِسارتم باید بدی...
گفتم: آقا چرا نمی فهمی نرسم بهش میپره هَواپیماش!..
خواهرم پیاده شد...گفت: آقا ببخشید...داغونه...
راننده گفت: زد داغون کرد همه چیزو...
موتور سوار از دَرد می پیچید به خودش
من از #دِلتنگی می پیچیدم به خودم
خواهرم از خجالت می پیچید به خودش...
زد داغون کرد همه چیزو...... #آناهیتا ♥
#عاشقانه
باور کَردنی نبود...
شِنیده بودم دُنیا کوچیکه اما فکر نمی کردم انقدر دست و دلباز باشه که از اون سَرش اونی رو که میخوام برداره بیاره و سبز کنه جلوم،
پُشتِ چراغ قرمز یه چهارراه شلوغ...
دیدم داره رد میشه...
داره بی اونکه منو ببینه میره...
نفهمیدم چی شد دستمو گذاشتم رووو بوق...
راننده گفت چیکار می کنی خانم...؟
قَلبم داشت وایمیستاد...
اونم وایستاد، صورتشو برگردوند سمت راننده، دستشو چرخوند رو هوا که: چته...؟
چِم شده بود...؟
راننده زل زده بود به من...
من زل زده بودم به اون...
اون زل زده بود به راننده...
یکی از پشت گفت: سَبز شد آقا برو...
راننده دستشو از پنجره داد بیرون که: خُب بابا... رد شو برو دیگه...
اونم روشو کرد اونور، راشو کشید که بره...
منم درو باز کردم که برم...
در خورد به یه موتور سوار...
موتور سواره پَرت شد رو زمین...
راننده دادش رفت هوا...
راه بَند اومد...
بَند نبودم سرِ جام...
پیاده شدم که برم...
راننده راهَمو بست...
گفتم: برو کنار... باید برم دنبالش
گفت: دنبال کی؟
گفتم: هَمینی که "رد شد"...
گفت: کی رد شد...؟
گفتم: هَمینی که براش بوق زدم، همینی که بِهت گفت چته...
گفت: کِی بوق زدی ...؟ چی میگی...؟
گفتم: آقا تو رو خدا... اَلان برمیگردم...
گفت: خواب دیدی خِیره... کِرایه تو ندادی، خِسارتم باید بدی...
گفتم: آقا چرا نمی فهمی نرسم بهش میپره هَواپیماش!..
خواهرم پیاده شد...گفت: آقا ببخشید...داغونه...
راننده گفت: زد داغون کرد همه چیزو...
موتور سوار از دَرد می پیچید به خودش
من از #دِلتنگی می پیچیدم به خودم
خواهرم از خجالت می پیچید به خودش...
زد داغون کرد همه چیزو...... #آناهیتا ♥
#عاشقانه
۱۵.۹k
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.