فیک :ضربان قلبم
فیک :ضربان قلبم
سلام من آت هستم ۲۲سالمه . من در کره زندگی میکنم تازه در کره خبر شده که یک باند ما فیت به اسم تهیونگ در کره هست او ن خیلی جذابه.خب دیگه زیادی شلوغ س نمیکنم
پ.ات :دخترم دوستت یونا چند دقیقه پیش به تلفن خونه زنگ زد گفت که باهم برین بار تو میری یانه
آت.اره به گوشیم هم زنگ زد و گفت من برم حاضر شم
ویو آت
سریع یه دوش ۲۰مینی گرفتم ولباس مد نظم رو پوشیدم (عکس لباسم میزارم) و حرکت کردم و تاکسی گرفتم و رفتم
پرش زمان به ۱۰دقیقه بعد
آت . دیدم یونا یه گوشه منتظرم نشسته
رفتم پیش یونا
یونا؛سلام آت بیا بشین
آت. عا باشه
یونا :گارسن
گارسن :چی میل دارید
آت . دو لیوان آب نعناع
یونا هم تایید کرد
ویو آت
نمیدونم چراحس میکنم یکی داره منو نگاه میکنه
برگشتم دیدم حسم درست بوده
دیدم تیونگ داره بهم زل میزنه
زود برگشتم
آت. یونا من میرم دستشویی
(آ...راستی یادم رفته بود پدر آت یا تهیونگ همدست بوده ولی تهیونگ اخراجش کرده )
تهیونگ : پس این دختره سوهو (همون پدر آت) هست
ویو تهیونگ
دیدم داره تهیونگ نگاهم میکنه زود به یونا گفتم برم دست شویی یه لحظه برگهام ریخته بود رفتم آرایشم رو درست کنم نادر رو باز کردم دیدم تهیونگ جلوی در وایستاده
تهیونگ :من باید تورو ببرم پیش رئیسم
ویو تهیونگ
سریع دست مال رو در آوردم و بیهوشش کردم
بردمش عمارتم گذاشتمش تو انباری
پرش زمان به یک ساعت بعد
تهیونگ : دیدم هوا خیلی سرد شده
رفتم در انباری رو باز کردم دیدم داشت میلرزید برای خیلی باز هم پوشیده بود
معلومه که یخ میزنه
بردمش اتاق خودم روش پتو انداختم تا گرمش بشه
آجوما : پسرم بیا شام حاضره
تهیونگ :باشه الان میام
سلام من آت هستم ۲۲سالمه . من در کره زندگی میکنم تازه در کره خبر شده که یک باند ما فیت به اسم تهیونگ در کره هست او ن خیلی جذابه.خب دیگه زیادی شلوغ س نمیکنم
پ.ات :دخترم دوستت یونا چند دقیقه پیش به تلفن خونه زنگ زد گفت که باهم برین بار تو میری یانه
آت.اره به گوشیم هم زنگ زد و گفت من برم حاضر شم
ویو آت
سریع یه دوش ۲۰مینی گرفتم ولباس مد نظم رو پوشیدم (عکس لباسم میزارم) و حرکت کردم و تاکسی گرفتم و رفتم
پرش زمان به ۱۰دقیقه بعد
آت . دیدم یونا یه گوشه منتظرم نشسته
رفتم پیش یونا
یونا؛سلام آت بیا بشین
آت. عا باشه
یونا :گارسن
گارسن :چی میل دارید
آت . دو لیوان آب نعناع
یونا هم تایید کرد
ویو آت
نمیدونم چراحس میکنم یکی داره منو نگاه میکنه
برگشتم دیدم حسم درست بوده
دیدم تیونگ داره بهم زل میزنه
زود برگشتم
آت. یونا من میرم دستشویی
(آ...راستی یادم رفته بود پدر آت یا تهیونگ همدست بوده ولی تهیونگ اخراجش کرده )
تهیونگ : پس این دختره سوهو (همون پدر آت) هست
ویو تهیونگ
دیدم داره تهیونگ نگاهم میکنه زود به یونا گفتم برم دست شویی یه لحظه برگهام ریخته بود رفتم آرایشم رو درست کنم نادر رو باز کردم دیدم تهیونگ جلوی در وایستاده
تهیونگ :من باید تورو ببرم پیش رئیسم
ویو تهیونگ
سریع دست مال رو در آوردم و بیهوشش کردم
بردمش عمارتم گذاشتمش تو انباری
پرش زمان به یک ساعت بعد
تهیونگ : دیدم هوا خیلی سرد شده
رفتم در انباری رو باز کردم دیدم داشت میلرزید برای خیلی باز هم پوشیده بود
معلومه که یخ میزنه
بردمش اتاق خودم روش پتو انداختم تا گرمش بشه
آجوما : پسرم بیا شام حاضره
تهیونگ :باشه الان میام
۲.۴k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.