پارت سی و نه
#پارت_سی_و_نه
رها: که طاها گفت
طاها: من پایین منتظرم
رها: منم رژ زدم و رفتم پایین که طاها گفت
طاها: بریم
رها: اره بعد ۳٠مین رسیدیم اونجا مهمونی عجیبی بود چون هر مرد یه زنی رو با خودش اورده بود و دور میز جمع شده بودن که به طاها گفتم
رها: طاها میشه یه سوالی ازت بپرسم
طاها: بپرس
رها: اونایی که اونجا پشت میز نشستن با یه زن چیکار میکنن
طاها: اونا دارن شرطی بازی میکنن شرط اینکه هرکی باخت زنشو بده به اون یکی
رها: چیییییی طاها
طاها: بله
رها: نکنه تو هم منو واسه اینجور کارا اوردی اینجا(بغض)
طاها: نه نترس بغضم نکن خانوم کوچولو من ایندفعه بازی نمیکنم
رها: وقتی گفت نه خیلی خوشحال شدم یهو بغلش کردم
رها: ببخشید یهویی شد
طاها: اشکال نداره (نیش خند)
رها: چرا بازی نمیکنی
طاها: چون وقتی بازی میکنم دیگه کسی نمیبره
رها: اوففف خداروشکر
همینجوری که داشتم اطرافو نگاه میکردم یه دختره امد کنارمون و گفت
دختره: این خانوم خوشگله کی باشن
طاها: رلم
دختره: اسم من اواس اسم تو چیه
رها: رها هستم اون دختره که رفت یه پسره امد که طاها دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو کشوند سمت خودش جوری که نمی تونستم تکون بخورم که هی یکاری میکردم که طاها دستشو شل تر کنه که گفت
طاها: رها یکم ورجه وورجه نکن از بغلم درت میارم
رها: اوکی
پسره: سلام داداش چطوری
طاها: خوبم
پسره: این دخی شرط توعه اگه اینه من بازی میکنم
طاها: نچ من امروز بازی نمیکنم
رها: بعد که طاها ولم کرد رفتم پیش فریال که فریال منو برد پیش چند تا دختر دیگه باهم حرف زدیم
فریال: چه خوشگل شدی
رها: مرسی تو ام خوشگل شدی
فریال: میسی
رها: دیگه اخرای مهمونی بود همه رفته بودن که داشتم با چشمام دنبال طاها میگشتم که دیدم اونو پیش شکیبه که فریال گفت
فریال: بیا بریم لباسمونو برداریم لباسای تو کجاست
رها: بالا
فریال: مال منم پایینه برو بیار من منتظرتم
رها: رفتم بالا مانتومو پوشیدم میخواستم بیام پایین که یهو...
لایک♥کامنت💌فراموش نشه 😘😘😍😍
رها: که طاها گفت
طاها: من پایین منتظرم
رها: منم رژ زدم و رفتم پایین که طاها گفت
طاها: بریم
رها: اره بعد ۳٠مین رسیدیم اونجا مهمونی عجیبی بود چون هر مرد یه زنی رو با خودش اورده بود و دور میز جمع شده بودن که به طاها گفتم
رها: طاها میشه یه سوالی ازت بپرسم
طاها: بپرس
رها: اونایی که اونجا پشت میز نشستن با یه زن چیکار میکنن
طاها: اونا دارن شرطی بازی میکنن شرط اینکه هرکی باخت زنشو بده به اون یکی
رها: چیییییی طاها
طاها: بله
رها: نکنه تو هم منو واسه اینجور کارا اوردی اینجا(بغض)
طاها: نه نترس بغضم نکن خانوم کوچولو من ایندفعه بازی نمیکنم
رها: وقتی گفت نه خیلی خوشحال شدم یهو بغلش کردم
رها: ببخشید یهویی شد
طاها: اشکال نداره (نیش خند)
رها: چرا بازی نمیکنی
طاها: چون وقتی بازی میکنم دیگه کسی نمیبره
رها: اوففف خداروشکر
همینجوری که داشتم اطرافو نگاه میکردم یه دختره امد کنارمون و گفت
دختره: این خانوم خوشگله کی باشن
طاها: رلم
دختره: اسم من اواس اسم تو چیه
رها: رها هستم اون دختره که رفت یه پسره امد که طاها دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو کشوند سمت خودش جوری که نمی تونستم تکون بخورم که هی یکاری میکردم که طاها دستشو شل تر کنه که گفت
طاها: رها یکم ورجه وورجه نکن از بغلم درت میارم
رها: اوکی
پسره: سلام داداش چطوری
طاها: خوبم
پسره: این دخی شرط توعه اگه اینه من بازی میکنم
طاها: نچ من امروز بازی نمیکنم
رها: بعد که طاها ولم کرد رفتم پیش فریال که فریال منو برد پیش چند تا دختر دیگه باهم حرف زدیم
فریال: چه خوشگل شدی
رها: مرسی تو ام خوشگل شدی
فریال: میسی
رها: دیگه اخرای مهمونی بود همه رفته بودن که داشتم با چشمام دنبال طاها میگشتم که دیدم اونو پیش شکیبه که فریال گفت
فریال: بیا بریم لباسمونو برداریم لباسای تو کجاست
رها: بالا
فریال: مال منم پایینه برو بیار من منتظرتم
رها: رفتم بالا مانتومو پوشیدم میخواستم بیام پایین که یهو...
لایک♥کامنت💌فراموش نشه 😘😘😍😍
۲.۵k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.