Best worng
Chapter 1
Part 26
•ویو بورام•
وقتی برگشتم با سگی که اندازه غول بود مواجه شدم سرمو کج کردم با قیافه پوکر گفتم
بورام:ناموسا
سگه جوری پارس کرد که سومی دویید رفت داخل برگشتم دیدم نیست حالا من موندم و این سگه اومدم بدوعم که پام پیچ خورد و افتادم زمین یهو سرم گیج رفت و دیگه چشامو رفت...
•ویو جونگکوک•
کارم زود تموم شد برگشتم عمارت رفتم داخل که با قیافه نگران سومی مواجه شدم
سومی:جونگکوک بورام امروز از حال رفت(گریه)
کوک:چی..چیشده مگه
سومی:امروز تو حیاط افتاد و سرش ضربه دید اون... اون سگه هم افتاد دنبالش
کوک:یعنی چی مگه من نگفتم در نیاید بیرون (داد)
رفتم بالا که یوری دکتر خبر کرده بود ازم خواست بیرون منتظر باشه بعد چنددقیقه اومد بیرون
دکتر:اقای جئون من کارم تموم شده خوشبختانه حالش خوبه زخمشون جلوی بوده
کوک:خوبه..ممنون که تا اینجا اومدید
دکتر:خواهش میکنم مواظب باشید
دکتر رفت منم رفتم پیش بورام، خواب بود برای اینکه بیدارش نکنم بوسه ای رو پیشونیش گذاشتم پتو رو روش کشیدم که گفت
بورام:جونگکوک (بی حال)
کوک:جونم
بورام:میشه نری؟
کوک:چرا که نه باشه
کنارش خوابیدم و کشیدم تو بغل خودم
کوک:چرا انقدر بازی گوشی میکنی؟
بورام:اصن تو چرا تو خونه ات سگ نگه میداری؟
خنده ای کردم که گفتم
کوک:اون سگمه..بم
بورام:خب چی میشد زودتر میگفتی
کوک:ببخشید دیگه نمیدونستم چشش تورو میگیره
نزدیک گوشش رفتم
کوک:مثل صاحبش
بورام:یاااا..سگت از اون ور توهم از این ور
کوک:چیه خوشگلی دیگه...گشنت نیست؟
بورام:نه
کوک:باشه..پاشو بریم ضعف میکنی
بورام:نه جونگکوک خوابم میاد بزار بخوابم
کوک:پس اگه گشنت شد غذا بی غذا
بورام:باشه غلط کردم میام
•ویو بورام•
ترسیدم نصفه شب گشنم بشه واسه همین رفتیم شام بخوریم سومی کنارم نشسته بود و نگرانم بود
سومی:بیا بورام این برات مفیده
بورام:سومی کل غذاهارو گذاشتی جلوم نمتونم بخورم(دهن پر)
سومی:حرف نباشه بخور
تهیونگ:بیا سومی خودت هیچی نخوردی
تهیونگ داشت غذارو میذاشت داخل دهن سومی که منو جونگکوک بهشون نگاه کردی
سومی:چیه ادم ندیدید؟
بورام:چرا..فقط اینجوریشو ندیدیم
سومی:مگه چیه؟
لبخنذی که حرص سومی رو درمیاورد زدم و گفتم
بورام:هیچی
غذا که تموم شد یه فیلم کوتاه دیدیمو رفتیم بخوابیم
کوک:بورام بیا بشین زخمتو ضدعفونی کنم
بورام:نمیخواد خستم
کوک:مگه دست توعه
دستمو گرفت و نشوند رو پاهاش
بورام:هیی..اروم
پنبه رو برداشت و (بچه ها اون مایعی که میریزن رو پنبه رو یادم نمیاد) ریخت رو پنبه اومد بزاره رو زخمم دستشو گرفتم
بورام:جونگکوک میشه بیخیال شی ؟
کوک:قول میدم درد نگیره
پنبه رو گذاشت رو زخمم که اخی گفتم
بورام:اخ..خ میسوزهه
کوک:هی لوس نباش الان تموم میشه
بعد چنددقیقه چسب زخم رو باز کرد و چسبوند رو زخمم بوسه ای رو لپش کاشتم که گفت
کوک:اخه از اونجا؟
بورام:اصن دوست دارم به تو چه
کمرمو گرفت و خوابوند رو تخت
کوک:پس منم هرکاری که دوست دارمو انجام میدم
Part 26
•ویو بورام•
وقتی برگشتم با سگی که اندازه غول بود مواجه شدم سرمو کج کردم با قیافه پوکر گفتم
بورام:ناموسا
سگه جوری پارس کرد که سومی دویید رفت داخل برگشتم دیدم نیست حالا من موندم و این سگه اومدم بدوعم که پام پیچ خورد و افتادم زمین یهو سرم گیج رفت و دیگه چشامو رفت...
•ویو جونگکوک•
کارم زود تموم شد برگشتم عمارت رفتم داخل که با قیافه نگران سومی مواجه شدم
سومی:جونگکوک بورام امروز از حال رفت(گریه)
کوک:چی..چیشده مگه
سومی:امروز تو حیاط افتاد و سرش ضربه دید اون... اون سگه هم افتاد دنبالش
کوک:یعنی چی مگه من نگفتم در نیاید بیرون (داد)
رفتم بالا که یوری دکتر خبر کرده بود ازم خواست بیرون منتظر باشه بعد چنددقیقه اومد بیرون
دکتر:اقای جئون من کارم تموم شده خوشبختانه حالش خوبه زخمشون جلوی بوده
کوک:خوبه..ممنون که تا اینجا اومدید
دکتر:خواهش میکنم مواظب باشید
دکتر رفت منم رفتم پیش بورام، خواب بود برای اینکه بیدارش نکنم بوسه ای رو پیشونیش گذاشتم پتو رو روش کشیدم که گفت
بورام:جونگکوک (بی حال)
کوک:جونم
بورام:میشه نری؟
کوک:چرا که نه باشه
کنارش خوابیدم و کشیدم تو بغل خودم
کوک:چرا انقدر بازی گوشی میکنی؟
بورام:اصن تو چرا تو خونه ات سگ نگه میداری؟
خنده ای کردم که گفتم
کوک:اون سگمه..بم
بورام:خب چی میشد زودتر میگفتی
کوک:ببخشید دیگه نمیدونستم چشش تورو میگیره
نزدیک گوشش رفتم
کوک:مثل صاحبش
بورام:یاااا..سگت از اون ور توهم از این ور
کوک:چیه خوشگلی دیگه...گشنت نیست؟
بورام:نه
کوک:باشه..پاشو بریم ضعف میکنی
بورام:نه جونگکوک خوابم میاد بزار بخوابم
کوک:پس اگه گشنت شد غذا بی غذا
بورام:باشه غلط کردم میام
•ویو بورام•
ترسیدم نصفه شب گشنم بشه واسه همین رفتیم شام بخوریم سومی کنارم نشسته بود و نگرانم بود
سومی:بیا بورام این برات مفیده
بورام:سومی کل غذاهارو گذاشتی جلوم نمتونم بخورم(دهن پر)
سومی:حرف نباشه بخور
تهیونگ:بیا سومی خودت هیچی نخوردی
تهیونگ داشت غذارو میذاشت داخل دهن سومی که منو جونگکوک بهشون نگاه کردی
سومی:چیه ادم ندیدید؟
بورام:چرا..فقط اینجوریشو ندیدیم
سومی:مگه چیه؟
لبخنذی که حرص سومی رو درمیاورد زدم و گفتم
بورام:هیچی
غذا که تموم شد یه فیلم کوتاه دیدیمو رفتیم بخوابیم
کوک:بورام بیا بشین زخمتو ضدعفونی کنم
بورام:نمیخواد خستم
کوک:مگه دست توعه
دستمو گرفت و نشوند رو پاهاش
بورام:هیی..اروم
پنبه رو برداشت و (بچه ها اون مایعی که میریزن رو پنبه رو یادم نمیاد) ریخت رو پنبه اومد بزاره رو زخمم دستشو گرفتم
بورام:جونگکوک میشه بیخیال شی ؟
کوک:قول میدم درد نگیره
پنبه رو گذاشت رو زخمم که اخی گفتم
بورام:اخ..خ میسوزهه
کوک:هی لوس نباش الان تموم میشه
بعد چنددقیقه چسب زخم رو باز کرد و چسبوند رو زخمم بوسه ای رو لپش کاشتم که گفت
کوک:اخه از اونجا؟
بورام:اصن دوست دارم به تو چه
کمرمو گرفت و خوابوند رو تخت
کوک:پس منم هرکاری که دوست دارمو انجام میدم
- ۱۲.۳k
- ۱۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط