بی گمان من هم که مهرت را به جانم داشتم

بی گمان من هم که مهرت را به جانم داشتم
مثل مردم چشم در سود و زیانم داشتم

با شکستم دشمنان را شادمان کردم، ولی
کاش، نفعی هم برای دوستانم داشتم

مثل یک فواره حکم سرنگونی با من است
شرم ها از شوق های ناگهانم داشتم

مثل اشک روی نقاشی به هم آمیختم
رنگ هایی را که در رنگین کمانم داشتم

گر چه میدانستم آخر خود مرا خواهی فروخت
انتظار دیگری از باغبانم داشتم

#فاضل_نظری 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁 🌾 🍁
دیدگاه ها (۱)

نگارا، از وِصال خود مرا تا کی جدا داری؟چو شادم می‌توانی داشت...

دوش دیوانه شدم! عشق مرا دید و بگفت:آمدم! نعره مزن! جامه مَدَ...

گر دلم در عشق تو دیوانه شدعیبش مکنراهی یک گوشه ی میخانه شدعی...

خوابِ آغوشِ تو مےدیدم و بیدار شدم🌺 🍃 🌺 🍃 🌺 از غمِ د ورے و ای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط