دلت که بگیرد، "دنیا" جعبه ی کوچکی
دلت که بگیرد، "دنیا" جعبه ی کوچکی
می شود پر از باروت و خالی از هوا, آنقدر تنگ و کوچک و خفقان آور، که هر لحظه امکان انفجارش را به خودت راه می دهی... دلت که بگیرد "زندگی" تُنگِ کوچکی می شود مابین دستانِ سیاهِ روزگار، و خودت را ماهیِ قرمزِ عاشقی می بینی که تنها و سردرگم خودش را به شیشه ی گِرد و بی زاویه ی تُنگِ ماهی می کوبد... دلت که بگیرد، دیگر "جهانی" در کار نیست،/ آنچه هست و نیست، "اتاقیست" با یک پنجره که درهایش، رو به خاطراتِ خیس و باران خورده باز می شود، و همان خاطرات گاهی به وسعت تمام دردهای روی زمین "آزارت" می دهد.../ دلت که بگیرد، "دنیا" دندانِ پوسیده ای می شود در دهانِ بی کسی هایت، آنقدر سخت و دردآور ، که مُدام زُق زُقِ تنهایی هایت ، آرام و قرار را از سرت می برد...
دلت که بگیرد..
می شود پر از باروت و خالی از هوا, آنقدر تنگ و کوچک و خفقان آور، که هر لحظه امکان انفجارش را به خودت راه می دهی... دلت که بگیرد "زندگی" تُنگِ کوچکی می شود مابین دستانِ سیاهِ روزگار، و خودت را ماهیِ قرمزِ عاشقی می بینی که تنها و سردرگم خودش را به شیشه ی گِرد و بی زاویه ی تُنگِ ماهی می کوبد... دلت که بگیرد، دیگر "جهانی" در کار نیست،/ آنچه هست و نیست، "اتاقیست" با یک پنجره که درهایش، رو به خاطراتِ خیس و باران خورده باز می شود، و همان خاطرات گاهی به وسعت تمام دردهای روی زمین "آزارت" می دهد.../ دلت که بگیرد، "دنیا" دندانِ پوسیده ای می شود در دهانِ بی کسی هایت، آنقدر سخت و دردآور ، که مُدام زُق زُقِ تنهایی هایت ، آرام و قرار را از سرت می برد...
دلت که بگیرد..
۱.۷k
۲۴ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.