روزم شود از فاجعه گر تیره تر از تار

روزم شود از فاجعه گر , تیره تر از تار
صدبار شود معرکه در معرکه تکرار
بر لوح دلم , با قلم زر  بنویسید  
زینب شده بر خال لب یار گرفتار
بگذار بدانند  که مجنون حسینم
سنگم بزند مردم این کوچه و بازار
مرغ نفسم مُرد در آن لحظه که دیدم
بی سر تنت افتاده در آن وادی پیکار 
دل کندن من از تو اخا , دست خودم نیست   
شلاق خورد  برسرم ,  انگار نه انگار
فریاد برآمد زسر نیزه به ناگاه
برخیز  , خود می شوم این بار , علمدار
برخیز , تن عابد بیمار نسوزد
برخیز و غمی از دل این غمزده بردار
بگذار تنم داخل گودال بماند
فانی نشود رایحه ی مکتب عطار
مادر تو کجائی که حسین از ستم تیغ 
گویی که به تن کرده کنون , جامه گلدار 
زینب  بفدای تن صد چاک تو ای گل
 برخیز فلک گشته به روی سرم آوار
بس کن  دگرای (شیردل)  این سوز غزل را
خون گریه کند مادر من , دست نگهدار
--------------------------------------------
محمدعلی شیردل
دیدگاه ها (۳)

زندگی رایادمان ندادند ..... !!!نگفتند....کسی که سیگار میکشه ...

ﻋﺎﺷﻘﻢ،ﺍﻫﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﮐـﻨﺎﺭﯼﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﺵ ﭘﺎﯼ ﺑﻪ ...

اگرمیگفتی :قرار است قربانی هوس هایت " من " باشمآن وقت در انت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط