شرط های قبلی نمیرسید بیشتر حمایت کنید کلی فیک نوشتم همینج
شرط های قبلی نمیرسید بیشتر حمایت کنید کلی فیک نوشتم همینجوری مونده
جیمین : ات ولی چرا سه رویی انقد با کوک
جنگ داره
ات: خب بزارید براتون از اول بگم
پارک سه رویی دبستان هیونجی تحصیل میکرد با کوک
اون و کوک خیلی با هم خوب بودن
تا حدی ک برای دیگران قلدری میکردم تا اینکه بیک این دو دوست یا بهتره بگم این دو برادر
جین: هاننن کوک و سه رویی برادرن
ات: بعله متاسفانه
بعد از اون دعوا کوک داداش کوچیک ترشو کتک میزنه و باعث ناراحتی داداشی میشه
اون داداش کوچولو
از خودش هیولایی بزرگ ساخت
ترک تحصیل کرد و به اموزش ادم کشی پرداختو حمل مواد بعد از اموزش شرکت جانگا رو راه انداخت و موادی به نام
ان جی تی سی بی رو ساخت
و کلی تو بازار مواد اون موقع سرو صدا کرد اما بعد از سرو صدا دست گیر شد اما چون بچه پولداره پلیسا رو خرید
نامجون: عیی تو روحش
ات: اره بعد خریدم اومد بیرون و عاشق جیا شد
جیا باهاش رل زد و سر خیلیا رو کرد زیر اب
کلی مواد براش دزدید و جیا از رلش تبدیل به جانشین و بهترین دوستش شد
(صدای در اومد )
جیمین : فک کنم کوکه بچه ها اصلا به روش نیارید ک میدونید
ات: اره ناراحت میشه از دستم
ات: کیه
کوک : عمت صغری اومده
ات: عمههه
(درو باز میکنه میبینه کوکه)
ات: کوک مرض داری
کوک: ن ندارم ولی از عشقت دیونه شدم (پوزخند )
ات: ایگووو ایگو
کوک: سلام من اومدم
جیمین: کوک خوبی حالت خوبه
(جین میره کوک رو بغل میکنه و یدونه میزنه تو سرش)
جین: بی شعور میدونی چقد نگرانت بودم
ناجون: کوککککک😭
کوک: بابا چطونه عه😐
ات: عزا گرفتید یکی دیگ عین قبلا رفتار نکنه بیهوشش کردم😑
کوک: اره همینی ک این گفت
ات: این به درخت میگن
کوک: تو هم دست کمی از درخت نداریا
ات: یااا
کوک: خب دروغه
ات: کوک تو چت شده
کوک: بیا بریم اتاق بهت بگم چمه
ات: خب بریم
(میرن اتاق )
ات: خب بگو
کوک: توچرا اون کارو کردی
ات: کودوم
کوک: چرا داداشمو زدی
ات: میزاشتم کتکت میزد
کوک: ات اون داداشمه و الان تو وضعیت خوبی نیست
ات: کوک تو عقلت رو از دست دادیا
کوک: ات فک کردی من خلم
(یهو کوک میفته و بیهوش میشه)
ات: جینننن جیمین ترو خدا کمککک کوکککک به هوش بیاا
جیمین:
شرایط ۱۰ لایک
جیمین : ات ولی چرا سه رویی انقد با کوک
جنگ داره
ات: خب بزارید براتون از اول بگم
پارک سه رویی دبستان هیونجی تحصیل میکرد با کوک
اون و کوک خیلی با هم خوب بودن
تا حدی ک برای دیگران قلدری میکردم تا اینکه بیک این دو دوست یا بهتره بگم این دو برادر
جین: هاننن کوک و سه رویی برادرن
ات: بعله متاسفانه
بعد از اون دعوا کوک داداش کوچیک ترشو کتک میزنه و باعث ناراحتی داداشی میشه
اون داداش کوچولو
از خودش هیولایی بزرگ ساخت
ترک تحصیل کرد و به اموزش ادم کشی پرداختو حمل مواد بعد از اموزش شرکت جانگا رو راه انداخت و موادی به نام
ان جی تی سی بی رو ساخت
و کلی تو بازار مواد اون موقع سرو صدا کرد اما بعد از سرو صدا دست گیر شد اما چون بچه پولداره پلیسا رو خرید
نامجون: عیی تو روحش
ات: اره بعد خریدم اومد بیرون و عاشق جیا شد
جیا باهاش رل زد و سر خیلیا رو کرد زیر اب
کلی مواد براش دزدید و جیا از رلش تبدیل به جانشین و بهترین دوستش شد
(صدای در اومد )
جیمین : فک کنم کوکه بچه ها اصلا به روش نیارید ک میدونید
ات: اره ناراحت میشه از دستم
ات: کیه
کوک : عمت صغری اومده
ات: عمههه
(درو باز میکنه میبینه کوکه)
ات: کوک مرض داری
کوک: ن ندارم ولی از عشقت دیونه شدم (پوزخند )
ات: ایگووو ایگو
کوک: سلام من اومدم
جیمین: کوک خوبی حالت خوبه
(جین میره کوک رو بغل میکنه و یدونه میزنه تو سرش)
جین: بی شعور میدونی چقد نگرانت بودم
ناجون: کوککککک😭
کوک: بابا چطونه عه😐
ات: عزا گرفتید یکی دیگ عین قبلا رفتار نکنه بیهوشش کردم😑
کوک: اره همینی ک این گفت
ات: این به درخت میگن
کوک: تو هم دست کمی از درخت نداریا
ات: یااا
کوک: خب دروغه
ات: کوک تو چت شده
کوک: بیا بریم اتاق بهت بگم چمه
ات: خب بریم
(میرن اتاق )
ات: خب بگو
کوک: توچرا اون کارو کردی
ات: کودوم
کوک: چرا داداشمو زدی
ات: میزاشتم کتکت میزد
کوک: ات اون داداشمه و الان تو وضعیت خوبی نیست
ات: کوک تو عقلت رو از دست دادیا
کوک: ات فک کردی من خلم
(یهو کوک میفته و بیهوش میشه)
ات: جینننن جیمین ترو خدا کمککک کوکککک به هوش بیاا
جیمین:
شرایط ۱۰ لایک
۵.۵k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.