بابت تاخیر شرمنده... پارت بعدیم نوشتم
پسر
یومه سرشو برمیگردونه و با چهره خونسرد کاگتوکی مواجه میشه باعث میشه به خاطر لمسی که روی مچ دستش هست بلرزه
یومه:' ب-بله؟'
جنگ کاگتوکی روی مچ یومه شل میشه کمی به سمت یومه خم میشه
کاگتوکی:' فک نمیکنی چیزی رو گم کردی؟'
کاگتوکی اخم میکنه و بیشتر خم میشه
یومه درحالی که هم خجالت میکشید سعی میکرد خودش رو خونسرد و اروم نشون بده
یومه:'ها؟... منظورت چیه؟'
کاگتوکی گردنبدنی رو از جیبش درمیاره و رویه دست یومه میزاره
کاگتوکی:'فکر کنم وقتی دیروز بهم برخوردی هول شدی و یادت رفت که گردنبندت که افتاد رو برداری'
کاگتوکی با ملایمتی گرم لبخند میزنه
یومه سرخ میشه و قلبش به شدت میتپه
یومه در ذهنش:'این صحنه واقعیه؟ الان کاگتوکی لمسم کرد؟ واقعا الان باهام دوستانه حرف زد؟ من و اون داریم با هم حرف میزنیم!؟.... نمیتونم به صورتش نگاه کنم... انگار چشماش داره غرقم میکنه...'
یومه:'ممنونم...کاگتوکی سان...'
یومه سرش رو به نشانه تشکر خم میکنه، کاگتوکی مچ یومه رو رها میکنه
کاگتوکی:'نیاز نیست رسمی باشی، یومه'
یومه نمیتونست نفس هاشو میزون کنه، قلبش درحال با ریتمی ملایم میتپید... خب این واکنش منطقی بود هرچی نباشه یومه رویه کاگتوکی کراشه، و این اولین بارشه که کاگتوکی صداش میکنه و اینکه کاگتوکی پشر جذاب و محبوبه مدرسه هست رو نمیشه جا انداخت.
پشت در کتاب خونه هوتوکه مخفیانه زیر چشمی صحنه رو تماشا میکنه و یهو...
(ادامه دارد)
یومه سرشو برمیگردونه و با چهره خونسرد کاگتوکی مواجه میشه باعث میشه به خاطر لمسی که روی مچ دستش هست بلرزه
یومه:' ب-بله؟'
جنگ کاگتوکی روی مچ یومه شل میشه کمی به سمت یومه خم میشه
کاگتوکی:' فک نمیکنی چیزی رو گم کردی؟'
کاگتوکی اخم میکنه و بیشتر خم میشه
یومه درحالی که هم خجالت میکشید سعی میکرد خودش رو خونسرد و اروم نشون بده
یومه:'ها؟... منظورت چیه؟'
کاگتوکی گردنبدنی رو از جیبش درمیاره و رویه دست یومه میزاره
کاگتوکی:'فکر کنم وقتی دیروز بهم برخوردی هول شدی و یادت رفت که گردنبندت که افتاد رو برداری'
کاگتوکی با ملایمتی گرم لبخند میزنه
یومه سرخ میشه و قلبش به شدت میتپه
یومه در ذهنش:'این صحنه واقعیه؟ الان کاگتوکی لمسم کرد؟ واقعا الان باهام دوستانه حرف زد؟ من و اون داریم با هم حرف میزنیم!؟.... نمیتونم به صورتش نگاه کنم... انگار چشماش داره غرقم میکنه...'
یومه:'ممنونم...کاگتوکی سان...'
یومه سرش رو به نشانه تشکر خم میکنه، کاگتوکی مچ یومه رو رها میکنه
کاگتوکی:'نیاز نیست رسمی باشی، یومه'
یومه نمیتونست نفس هاشو میزون کنه، قلبش درحال با ریتمی ملایم میتپید... خب این واکنش منطقی بود هرچی نباشه یومه رویه کاگتوکی کراشه، و این اولین بارشه که کاگتوکی صداش میکنه و اینکه کاگتوکی پشر جذاب و محبوبه مدرسه هست رو نمیشه جا انداخت.
پشت در کتاب خونه هوتوکه مخفیانه زیر چشمی صحنه رو تماشا میکنه و یهو...
(ادامه دارد)
- ۵.۰k
- ۲۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط