خب...

꧁پارت ۹꧂
یهو هوتوکه مداخله می‌کنم و در حالی که دستش داخل جی باشد به سمت یومه و کاگتوکی میره
هوتوکه:' ها؟ چرا اینجا واستادید نمیاید کتابخونه؟'
یومه سریع حواسش پرت می‌شه و به سمت کتابخونه میره و هوتوکه و کاگتوکی دنبالش میان، بعد چند ساعت ساعت داخل کتاب خونه چهار نفری درس میخونن یومه بعضی وقتا زیر چشمی به کاگتوکی نکاه میکنه، کاگتوکی راجب درس با ایری بحث میکنه، ایری هم سعی میکنه بیشتر به هوتوکه نزدیک بشه، درحالی که هوتوکه هواسش به یومه هست
ساعتی بعد
ایری:'خب خب درس خوندن بسه! حالا وقت معرفی درسته!'
ایری از رویه صندلی بلد میشه و با لبخندی جذاب اول خودشو معرفی میکنه
ایری:' من ایری تاتائی هستم! مبصر کلاس! ولی شما منو ایری صدا کنید'
میشینه و به کاگتوکی علامت میده که نوبتشه، کاگتوکی میایسته
کاگتوکی:'من کاگتوکی کاکاماچی هستم... همیار معلم و کمک دست مبصر، میتونید منو کاگتوکی صدا کنید'
کاگتوکی دستی به موهایش میکشه و میشینه
نوبت یومه میشه یومه هم میایسته
یومه:'من یومه هیساشی هستم... خب... فقط یه دانش اموزم... و... اگه... مشکلی نیست... منو یومه صدا کنید...'
یومه با فکر اینکه خودشو بد معرفی کرد میشینه
هوتوکه پورخندی میزنه و بلند میشه
هوتوکه:' من هوتوکه سای هستم... از اشنایی با شما خوشحالم دوستان~'
هوتوکه میشینه
یومه، کاگتوکی، ایری در ذهنشون:'درخشان بود...'
چند ساعت بعد
مدرسه تموم میشه و یومه به خونه برمیگرده، در این احساس که امروز واقعا روز خاصی براش بود غرق میشه و رویه تخت میپره
یومه در ذهنش: 'امروز واقعا مثل یک رویا بود تو که تویی که مخفیانه عاشقشم باهام صمیمی رفتار کرد و بهم نزدیک شد حتی گردنبندم که گم کردم رو بهم پس داد... یک دانش آموز جدید که خیلی خوشگل و درخشانه باهام عین دوستای صمیمی رفتار میکنه... یه جورایی برام خیلی آشناست صداش چهره‌اش چشماش لبخندش و اسمش... احساس می‌کنم یکی از خاطراتمه که به یاد نمیارم... و آیری دختر محبوب کلاس باهام دوست شد... یعنی میشه که به یه اکیپ ۴ نفره تبدیل بشیم؟... این یه رویاست... برایه منی که هیچکس بهم توجه نمیکنه...'
یومه مثل همیشه تکالیفشو انجام میده و بعد شام میره تا بخوابه با افکاری پر از شادی و پریشونی و به امید اینکه فردا هم مثل امروز زیبا باشه
یومه به خواب میره و در رویا غرق میشه... در خواب صدای هق هق دختر بچه ای رو میشنوه... اون دختر... اون...
(ادامه دارد)
دیدگاه ها (۱۷)

فقط میخواستم بگم من واسه تک تک کلمه هاش اشک ریختم...

پارت ۱۱ بخش اول

بابت تاخیر شرمنده... پارت بعدیم نوشتم

خب اینا ارت هایه قدیمی ابیسم هستن خب.. کیرین

من عاشق شدمپارت(22)☆☆☆☆☆☆☆☆☆(5ماه بعد)(ته ها از خواب بیدار م...

که یهو در باز میشه و ته و کوک میان داخل+وای کای نه نباید تکو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط