مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 55
مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 55
ــــــ چند سال قبل ـــــ
ویو جیهیون
ات ـ خب من دیگه میرم، خاله خدافظ
مامان ـ خدافظ دخترم
ـ خدافظ
تا رفت سوار ماشین شد دید ماشینش روشن نمیشه
مامان ـ احتمالا ماشینش خراب شده برو برسونش بیا
ـ باشه
کتم رو پوشیدم در ماشینش رو باز کردم
ـ بیا پایین میرسونمت
ات ـ باشه
با ات سوار ماشین خودم شدم بردمش جلوی در خونش میخواست بره که دستشو گرفتم
ـ نمیشه بمونی؟
ات ـ اما مگه نمیخواستی پیش خاله بمونی امشب؟
ـ فردا میرم پیشش امشب میخوام با تو باشم
ات ـ خاله ناراحت میشه هاا
ـ نه ناراحت نمیشه
ات ـ خیلی خب باشه
رفتیم خونه ی خودم اونجا لباسامونو عوض کردیم و افتادیم رو تخت
ـ بیا بغلم
ات ـ باشه
ات رو محکم بغلش کردم یه بوس زدم رو لباش و خوابیدیم
ـــــ زمان حال ـــــ
ـ ااییشش، چرا الان یاد اون موقع افتادم؟*خنده ی عصبی *
جیهیون به خودت بیا اون دوره تموم شده رسیدم باشگاه و همون موقع ات هم رسید انگار به خودش رسیده بود
ـ خانوما مقدم ترن
ات خنده ای کرد رفت داخل منم پشت سرش راه افتادم همه اماده بودن
ویو ات
ـ همه چی حاضره؟
بقیه ـ اره
ـ خب بیاین شروع کنیم
همگی راه افتادیم
ــــــ چند سال قبل ـــــ
ویو جیهیون
ات ـ خب من دیگه میرم، خاله خدافظ
مامان ـ خدافظ دخترم
ـ خدافظ
تا رفت سوار ماشین شد دید ماشینش روشن نمیشه
مامان ـ احتمالا ماشینش خراب شده برو برسونش بیا
ـ باشه
کتم رو پوشیدم در ماشینش رو باز کردم
ـ بیا پایین میرسونمت
ات ـ باشه
با ات سوار ماشین خودم شدم بردمش جلوی در خونش میخواست بره که دستشو گرفتم
ـ نمیشه بمونی؟
ات ـ اما مگه نمیخواستی پیش خاله بمونی امشب؟
ـ فردا میرم پیشش امشب میخوام با تو باشم
ات ـ خاله ناراحت میشه هاا
ـ نه ناراحت نمیشه
ات ـ خیلی خب باشه
رفتیم خونه ی خودم اونجا لباسامونو عوض کردیم و افتادیم رو تخت
ـ بیا بغلم
ات ـ باشه
ات رو محکم بغلش کردم یه بوس زدم رو لباش و خوابیدیم
ـــــ زمان حال ـــــ
ـ ااییشش، چرا الان یاد اون موقع افتادم؟*خنده ی عصبی *
جیهیون به خودت بیا اون دوره تموم شده رسیدم باشگاه و همون موقع ات هم رسید انگار به خودش رسیده بود
ـ خانوما مقدم ترن
ات خنده ای کرد رفت داخل منم پشت سرش راه افتادم همه اماده بودن
ویو ات
ـ همه چی حاضره؟
بقیه ـ اره
ـ خب بیاین شروع کنیم
همگی راه افتادیم
۶.۸k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.