پارت

#پارت۱
بغلش کردم...باذوق گفتم:مبارکه دیوونه...خوشبخت بشی...
با خنده زمزمه کرد: مرسی عزیزم!
صورتش گم شده بود تو بزک دوزکایی ک ارایشگر رو صورتش پیاده کرده بود...میخندید...قهقهه میزد... میرقصید...میخندید...اما...اما یچیزی این وسط درست نبود...چشماش!...چشماش نمیخندید... مردمک چشماش تیره شده بود و همش بین جمعیت درگردش بود...وسط خنده هاش با دوستاش یدفه اخم میکرد و میرفت تو فکر...با لباس سفید پف پفیش ور میرفت...گاهیم...گاهیم ب یجا خیرع میشد...انقد تو خودش گم میشد ک متوجه هیچ چیز و هیچ کس نمیشد...حتی شوهرش!...بااینک تو اون لباس می‌درخشید ولی چشماش مات بودن...هیچ برقی داخلش نمیشد دید!...میدونی ک...چشمای ادما زلاله تو هرچقدم خودتو قایم کنی...باز چشمات لوت میدن... تو بخند برقص ورجه وورجه کن شیطنت کن... ولی وقتی چشمات کدر باشه چه فایده ای داره؟!... فک میکنم چشما مستقیم به دل وصل...هر حسی ک داشته باشی چشمات نشونش میدن...شفاف شفاف فقط باید خوندنشوبلد باشی...کار هرکسی نیستا! سواد میخواد...باید دوره گذرونده باشی یا اینک...یااینک عاشق باشی!:)... اصلا میدونی دل مثل تلویزیون شبکه های مختلفی داره... خشم، ترس، دلتنگی،عشق و... بستگی داره تو رو کدوم شبکه باشی...البته گاهی ام دست خودت نیستا ممکنه یروز شبکه شادی قطع بشه و هرکاری کنی وصل نشه دگ...یخورده ترسناکه...ولی دل دیگ...راستی گفتم عشق!... حس میکردم اون عاشق نبود...اخه وقتی به چشمای شوهرش نگاه میکرد،چشماش قربون صدقش نمیرفت...یا وقتی عاقد برای سومین بار خطبه رو خوند و همه منتطر بودیم ک اون بله رو بگه اونقدر محو چشمای خودش تو اینه بود ک انگار اصلا نمیشنید...فک میکنم روحش پرواز کرده بود... انقدر تو خودش گمشده بود ک وقتی شوهرش بهش یه دستبند به عنوان زیرلفظی داد مثل ربات فقط از دستش گرفت و باز به اینه نگاه کرد...نمیدونم چی تو خودش میدید...شایدم داشت با خودش خدافسی میکرد!...

#Aram
پارت۲:https://wisgoon.com/pin/30650133/
دیدگاه ها (۱)

#پارت۲وقتی عاقد برای بار چهارم ازش پرسید چشماشو بست و بله رو...

#پارت1 با خوشحالي جلوي اينه وايميسمو موهامو خشک ميکنم...از ط...

دانلود اهنگ جدید نیما ریاض به نام مبارکه

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط