دارم سناریو مینویسم و الانم این یکی از پارتاشه ولی میدونم
دارم سناریو مینویسم و الانم این یکی از پارتاشه ولی میدونم دارم واسه دیوار مینویسم ا/ت و ناکامی(کمبود عکس)
اهم: ا/ت موهاش یکم شبیه نانامی هست و توی یه پاساژ کار میکنه ا/ت که داشت یه روز خیلی کسل کننده رو میگذروند که...
شروعععععع
ا/ت: وای خیلی دیر شد نه نه نه...*با کله رفت تو در پاساژ* ایییییییییی o(╥﹏╥)o
یوشی: چیزیت که نشد؟ خوبی؟(یوشی پسره و صاحب پاساژ هست اینحام ا/ت یکم دستوپاچلفتیه)
ا/ت: من خوبم... کلم یکم درد میکنه... اییی...
یوشی: ای خدا..پاشو بیاببینم نیم ساعته دیر کردی دختر
ا/ت: میدونمممممممم
یوشی: برو سر کارت منم میرم انبار لباسای جدیدو بیارم
ا/ت: باوشه 눈_눈
اندر فکر ا/ت: چی میشه یبار تو کل عمرم یکم هیجانو تجربه کنم؟ خسته شدم...
*ناکامی اینا*
ران: پوففففف نااااکااااا بیا بریم یه کاری کنیم حوصلممممم
ناکا: نوموخام.. میخام عکسه خاهرمو نیگا کنم
سانزو: بیخیال بیا بریم یکم بگردیم بدو دیگهههه بیااااا نیای قرصامو شیاف... چیز ینی خودم.. امم... چیز
ناکا: باشه ولی شب
سانزو: o(〃^▽^〃)o
*اندررر شببببب*
*ویو ا/ت*
ا/ت: خیلی خوب دیگه پاشم برم..*ا/ت وسایلاشو جمع کرد و رفت بیرون*
چرا هوا انقدر سرده... واییی یخ زدم.. میخام برم خونهههههه (ᗒᗩᗕ)
و دقیقا همون شب بود که ناکامیو رانو بقیه رفتن بیرون...
*ادامه پارت بعد*
میدونم چرت شد.. ولی خوب اشکالاتمو بگین اولین باره سناربو مینویسم
اهم: ا/ت موهاش یکم شبیه نانامی هست و توی یه پاساژ کار میکنه ا/ت که داشت یه روز خیلی کسل کننده رو میگذروند که...
شروعععععع
ا/ت: وای خیلی دیر شد نه نه نه...*با کله رفت تو در پاساژ* ایییییییییی o(╥﹏╥)o
یوشی: چیزیت که نشد؟ خوبی؟(یوشی پسره و صاحب پاساژ هست اینحام ا/ت یکم دستوپاچلفتیه)
ا/ت: من خوبم... کلم یکم درد میکنه... اییی...
یوشی: ای خدا..پاشو بیاببینم نیم ساعته دیر کردی دختر
ا/ت: میدونمممممممم
یوشی: برو سر کارت منم میرم انبار لباسای جدیدو بیارم
ا/ت: باوشه 눈_눈
اندر فکر ا/ت: چی میشه یبار تو کل عمرم یکم هیجانو تجربه کنم؟ خسته شدم...
*ناکامی اینا*
ران: پوففففف نااااکااااا بیا بریم یه کاری کنیم حوصلممممم
ناکا: نوموخام.. میخام عکسه خاهرمو نیگا کنم
سانزو: بیخیال بیا بریم یکم بگردیم بدو دیگهههه بیااااا نیای قرصامو شیاف... چیز ینی خودم.. امم... چیز
ناکا: باشه ولی شب
سانزو: o(〃^▽^〃)o
*اندررر شببببب*
*ویو ا/ت*
ا/ت: خیلی خوب دیگه پاشم برم..*ا/ت وسایلاشو جمع کرد و رفت بیرون*
چرا هوا انقدر سرده... واییی یخ زدم.. میخام برم خونهههههه (ᗒᗩᗕ)
و دقیقا همون شب بود که ناکامیو رانو بقیه رفتن بیرون...
*ادامه پارت بعد*
میدونم چرت شد.. ولی خوب اشکالاتمو بگین اولین باره سناربو مینویسم
- ۴.۹k
- ۰۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط