اشتباهی از عشق p⁴
(۱۶سال بعد)
حرف نویسنده با شما: میدونم کفتون برید یهو۱۶ سال بردم جلو الان سویون۲۱ سالشه
میره دانشگاه
&دخترم پاشو برو دانشگاه دیرت میشه ها
+نه نمیشه بزار بخوابم
&پاشوووو
+بابا خونس؟
&نه رفته شرکت
+مامان میگم من همیشه یه سوال داشتم
&جانم
+چرا بعد دوره مهدکودکم یهو وضعمون تغییر کرد؟
&چه تغییری؟
+میدونی از لحاظ پول و اینا میگم اونموقع تو یه خونه یکم بزرگ زندگی میکردیم و من دوتا اتاق داشتم اما الان تو یه عمارت۱ هکتاری زندگی میکنیم! زیادی بزرگ نی؟
&خوب میدونی یه اتفاقایی تو شرکت افتاد هنوز زوده برات بگیم یکم بزرگ بشی بهت میگیم
+من همیشه میخوام بیشتر بدونم اما نمیذارین قضیه شرکت چیه؟(یعنی قضیه چیه؟🤔)
&پاشو بابا شب میاد
+اوکی
رفتم و یه لباس اسپرت انتخاب کردم چون سلیقم اصلا دخترونه نی یعنی چرا از رنگ صورتی خوشم میاد اما برای لباس سفید رو بیشتر دوست دارم اما رنگ مشکی بیشتر تو اتاق لباسام( دقت کردین چه خرپولن؟اتاق لباسا!!!!) پیدا میشه! ولی از یه طرفم....
&به چی فکر میکنی یه چیزی بپوش خودم میام انتخاب میکنما
+نه نه الان
میدونین اصلا سلیقه ی مامانم خوب نی
یه تیپ مشکی زدم و رفتم دانشگاه
یادمه تو۶ سالگی یه دوست داشتم که خیلی ازش خوشم میومد و اولین و بهترین دوستم بود اسمشو... یادم نی زیاد گنیو؟ گاندو؟ (نه بابا گاندو که فیلمه) نگام؟ نه نمیدونم یه گ داشت! ولی میدونم باهاش خیلی خوب بودم اما بعد اون دیگه هیچ دوستی پیدا نکردم و علاقه ای به بقیه نداشتم
نمیشه گفت درونگرام ولی با همه جور نیستم خلاصه اولین کسی بود که میتونستم همه رازهامو بهش بگم.
درحالی که دوستیمون فقط۲ روز طول کشید میتونستم بهش اعتماد کنم.
نمیدونم چیشد که دیگه نیومد منم تصمیم گرفتم محکم باشم.
شاید خودش نباشه اما با همین خاطره ی خیلی کوتاهی که ازش یادمه هم میتونم سر کنم!
به خودم اومدم دیدم رسیدم دانشگاه پس رفتم کلاس و منتظر موندم تا معلم بیاد
همه چپ چپ نگاهم میکردن اما عادیه برام چون هر روز اینطوریه! بچه هم بودم برای تیپ هام چپ چپ نگاهم میکردن
اون موقع بخاطر اینکه زیادی بچگونه و جینگیلی بود اما الان برای اینکه زیادی دارکه. اینم بگم برای دخترای دانشگاه ما دارکه اما واقعا زیاد مشکی نیست
اتفاقا خیلی قشنگن
اما چه کنیم سلیقست دیگه
معلم که اومد نگاها رفت به سمت اون
@سلام بچه ها
همه: سلام
@امروز یه خبر تازه دارم
(یعنی چه خبری؟🤔)
حرف نویسنده با شما: میدونم کفتون برید یهو۱۶ سال بردم جلو الان سویون۲۱ سالشه
میره دانشگاه
&دخترم پاشو برو دانشگاه دیرت میشه ها
+نه نمیشه بزار بخوابم
&پاشوووو
+بابا خونس؟
&نه رفته شرکت
+مامان میگم من همیشه یه سوال داشتم
&جانم
+چرا بعد دوره مهدکودکم یهو وضعمون تغییر کرد؟
&چه تغییری؟
+میدونی از لحاظ پول و اینا میگم اونموقع تو یه خونه یکم بزرگ زندگی میکردیم و من دوتا اتاق داشتم اما الان تو یه عمارت۱ هکتاری زندگی میکنیم! زیادی بزرگ نی؟
&خوب میدونی یه اتفاقایی تو شرکت افتاد هنوز زوده برات بگیم یکم بزرگ بشی بهت میگیم
+من همیشه میخوام بیشتر بدونم اما نمیذارین قضیه شرکت چیه؟(یعنی قضیه چیه؟🤔)
&پاشو بابا شب میاد
+اوکی
رفتم و یه لباس اسپرت انتخاب کردم چون سلیقم اصلا دخترونه نی یعنی چرا از رنگ صورتی خوشم میاد اما برای لباس سفید رو بیشتر دوست دارم اما رنگ مشکی بیشتر تو اتاق لباسام( دقت کردین چه خرپولن؟اتاق لباسا!!!!) پیدا میشه! ولی از یه طرفم....
&به چی فکر میکنی یه چیزی بپوش خودم میام انتخاب میکنما
+نه نه الان
میدونین اصلا سلیقه ی مامانم خوب نی
یه تیپ مشکی زدم و رفتم دانشگاه
یادمه تو۶ سالگی یه دوست داشتم که خیلی ازش خوشم میومد و اولین و بهترین دوستم بود اسمشو... یادم نی زیاد گنیو؟ گاندو؟ (نه بابا گاندو که فیلمه) نگام؟ نه نمیدونم یه گ داشت! ولی میدونم باهاش خیلی خوب بودم اما بعد اون دیگه هیچ دوستی پیدا نکردم و علاقه ای به بقیه نداشتم
نمیشه گفت درونگرام ولی با همه جور نیستم خلاصه اولین کسی بود که میتونستم همه رازهامو بهش بگم.
درحالی که دوستیمون فقط۲ روز طول کشید میتونستم بهش اعتماد کنم.
نمیدونم چیشد که دیگه نیومد منم تصمیم گرفتم محکم باشم.
شاید خودش نباشه اما با همین خاطره ی خیلی کوتاهی که ازش یادمه هم میتونم سر کنم!
به خودم اومدم دیدم رسیدم دانشگاه پس رفتم کلاس و منتظر موندم تا معلم بیاد
همه چپ چپ نگاهم میکردن اما عادیه برام چون هر روز اینطوریه! بچه هم بودم برای تیپ هام چپ چپ نگاهم میکردن
اون موقع بخاطر اینکه زیادی بچگونه و جینگیلی بود اما الان برای اینکه زیادی دارکه. اینم بگم برای دخترای دانشگاه ما دارکه اما واقعا زیاد مشکی نیست
اتفاقا خیلی قشنگن
اما چه کنیم سلیقست دیگه
معلم که اومد نگاها رفت به سمت اون
@سلام بچه ها
همه: سلام
@امروز یه خبر تازه دارم
(یعنی چه خبری؟🤔)
۶.۱k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.