تک پارتی جیهوپ 🤍🌿
تک پارتی جیهوپ 🤍🌿
گایز... بخاطر این بیبی این دفعه اسمه ا.ت میناس:»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دستی روی پیشونیش گذاشت... احساس میکرد بدنش داغ شده... صداشم گرفته شده بود، تازه داشت سردرد هاشم شروع میشد...همون جور که داشت غر میزد که چرا دیشب در پنجره باز بوده... صدای زنگ تلفنش حواسشو پرت کرد...
مینا: الوو... سلام«با صدای گرفته»
جیهوپ: سلام عزیزم... چرا صدات گرفته سرما خوردی؟!!
مینا: ارهه... حالم خوب نیست سرمم درد میکنه
جیهوپ: اخییی زود میام خونه میبرمت دکتر...
مینا: نه... جیهوپ میدونی که از دکتر رفتن خوشم نمیاد یک قرص میخورم خوب میشم دیگه...
جیهوپ: لجبازی نکننن دیگه چند ساعت دیگه میام خونه...
مینا: باشه... فعلا...
«بعد از خوردن قرص به سمت تخت خوابش رفت تا استراحتی کنه...»
جیهوپ:
وقتی مینا با اون صدای گرفته زنگ زد... نگران شدم اون خیلی زود سرما میخورد... بعد از خریدن چندتا چیز به خونه رفتم... وقتی دیدم مینا اینجوری خوابیده لبخندی روی لبام نشست... دستی به پیشونیش زدم تب نداشت...
*چند ساعت بعد*
مینا: با صدایی که از اشپزخونه میومد بیدار شدم معلوم بود جیهوپ اومدهـ....پاورچین پاورچین به سمته اشپزخونه رفتم... وقتی دیدم انقدر قشنگ مشغول درست کردن غذا بود رفتم و ازپشت بغلش کردم...
جیهوپ: بیدار شدی پرنسس
مینا: هوممم... داری چیکار میکنی؟
جیهوپ: دارم برای پرنسسم سوپ درست میکنم... حالت بهتر شده؟!
مینا: اوو... از این کاراهم بلد بودی؟؟ اره بهترم
جیهوپ: بله بانو بلد بودممم...خوبه سوپه منم بخوری بهترم میشی....
مینا: خنده ی کردم و رفتم روی کابینت نشستم... موهام ریخته بود جلو صورتم...«میگم جیهوپ نگرانم شده بودییی؟؟»
جیهوپ: مگه میشه نگران نشم خوو؟...«دستشو به سمت موهام برد و موهامو کنار زد» اینجوری قشنگ تریی
مینا:خبب اقای سر اشپز این سوپ درست نشد؟!
جیهوپ: چرا دیگه امادس...
مینا: پس میرم میزو بچینم
جیهوپ: خببب بیا اینم سوپ بخور ببین چطوره...
مینا:«درحالی که داشتم سوپو مزه میکردم گفتم» از منم بهتر بلدیی هاا توباید از این به بعد غذا درست کنی«خنده»
جیهوپ: اونکه معلومه زود بخور بعدش باید قرصاتو بخوری... زود خوب شو باشه؟!...
مینا: باشیییی... هوپی خیلیی دوست دارم:)«با شنیدن این جملم ذوق کرد... انگار باره اوله که داره میشنوه»
جیهوپ: من بیشترررر:»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حیحییی
مرسی که خوندید🙂💙
گایز... بخاطر این بیبی این دفعه اسمه ا.ت میناس:»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دستی روی پیشونیش گذاشت... احساس میکرد بدنش داغ شده... صداشم گرفته شده بود، تازه داشت سردرد هاشم شروع میشد...همون جور که داشت غر میزد که چرا دیشب در پنجره باز بوده... صدای زنگ تلفنش حواسشو پرت کرد...
مینا: الوو... سلام«با صدای گرفته»
جیهوپ: سلام عزیزم... چرا صدات گرفته سرما خوردی؟!!
مینا: ارهه... حالم خوب نیست سرمم درد میکنه
جیهوپ: اخییی زود میام خونه میبرمت دکتر...
مینا: نه... جیهوپ میدونی که از دکتر رفتن خوشم نمیاد یک قرص میخورم خوب میشم دیگه...
جیهوپ: لجبازی نکننن دیگه چند ساعت دیگه میام خونه...
مینا: باشه... فعلا...
«بعد از خوردن قرص به سمت تخت خوابش رفت تا استراحتی کنه...»
جیهوپ:
وقتی مینا با اون صدای گرفته زنگ زد... نگران شدم اون خیلی زود سرما میخورد... بعد از خریدن چندتا چیز به خونه رفتم... وقتی دیدم مینا اینجوری خوابیده لبخندی روی لبام نشست... دستی به پیشونیش زدم تب نداشت...
*چند ساعت بعد*
مینا: با صدایی که از اشپزخونه میومد بیدار شدم معلوم بود جیهوپ اومدهـ....پاورچین پاورچین به سمته اشپزخونه رفتم... وقتی دیدم انقدر قشنگ مشغول درست کردن غذا بود رفتم و ازپشت بغلش کردم...
جیهوپ: بیدار شدی پرنسس
مینا: هوممم... داری چیکار میکنی؟
جیهوپ: دارم برای پرنسسم سوپ درست میکنم... حالت بهتر شده؟!
مینا: اوو... از این کاراهم بلد بودی؟؟ اره بهترم
جیهوپ: بله بانو بلد بودممم...خوبه سوپه منم بخوری بهترم میشی....
مینا: خنده ی کردم و رفتم روی کابینت نشستم... موهام ریخته بود جلو صورتم...«میگم جیهوپ نگرانم شده بودییی؟؟»
جیهوپ: مگه میشه نگران نشم خوو؟...«دستشو به سمت موهام برد و موهامو کنار زد» اینجوری قشنگ تریی
مینا:خبب اقای سر اشپز این سوپ درست نشد؟!
جیهوپ: چرا دیگه امادس...
مینا: پس میرم میزو بچینم
جیهوپ: خببب بیا اینم سوپ بخور ببین چطوره...
مینا:«درحالی که داشتم سوپو مزه میکردم گفتم» از منم بهتر بلدیی هاا توباید از این به بعد غذا درست کنی«خنده»
جیهوپ: اونکه معلومه زود بخور بعدش باید قرصاتو بخوری... زود خوب شو باشه؟!...
مینا: باشیییی... هوپی خیلیی دوست دارم:)«با شنیدن این جملم ذوق کرد... انگار باره اوله که داره میشنوه»
جیهوپ: من بیشترررر:»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حیحییی
مرسی که خوندید🙂💙
۳۰.۸k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.