می روم خسته و افسرده و زار
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش
می برم ، تا که در آن نقطه ی دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه ی عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ، ای جلوه ی امید محال
بخدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم ، خنده به لب، خونین دل
می روم از دل من دست بردار
ای امید عبث بی حاصل
#فروغ_فرخزاد
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش
می برم ، تا که در آن نقطه ی دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه ی عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ، ای جلوه ی امید محال
بخدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم ، خنده به لب، خونین دل
می روم از دل من دست بردار
ای امید عبث بی حاصل
#فروغ_فرخزاد
۸.۰k
۰۴ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.