چه غریبانه نشستم سر راهت که بیایی

چه غریبانه نشستم سر راهت که بـیایی
چه غریبانه غریبانه نوشتم کـه کـجـایی

چه صمیمانه نوشتم که تویی ذوق زبـانم
و تو انگار نه انگار که هم صحبت مایـی

چه یتیمانه نشستم و نوشتم که مرو یار
و تو رفتی و من و برزخ این فصل جدایی

پشت پای تو همه باور و ایمان دلم ریخت
و قسم میخورم این صحبت خودرا به خدایی..
دیدگاه ها (۱۳)

هر لذتی زحمتی دارد و هر زحمتی لذتی به دنبال خود می آورد بنگر...

باید امروز حواسم باشد که اگر قاصدکی را دیدم ،آرزوهایم را بده...

نجوای صبحگاهیتا با منی و یاد منیمیان تنگنای راهدر تب تند زند...

چقدر خوب است کسی بی دلیل تو را دوست داشته باشدو هنگامی که از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط