روضه خوان پایش زمانی که به منبر باز شد

روضه خوان پایش زمانی که به منبر باز شد
گفت وای از لحظه ای که ناگهان در  باز شد

روضه را می خواست سر بسته بخواند هر چه کرد

تا که حرف از ضرب سیلی آمد آخر باز شد

گفت دستان علی را مردمی بستند که

صد گره از کارشان با دست حیدر باز شد

ما در و دیوار را تنها شنیدیم و حسن

دید در را با چه شدت سوی مادر باز شد

کاش می بستند در کوچه حساب کینه را

آن چه از من کنت مولای پیمبر باز شد

روضه خوان از دود کوچه سرفه کرد و آب خواست

راه گودال اینچنین از روی منبر باز شد
دیدگاه ها (۱)

روز و شب درد کشیدی بدنت خوب نشدتا سحر آب شدی زخم تنت خوب نشد...

ای دل مددی که بی امان گریه کنیم چون ابربهارواسمان گ...

نرو ای همدم تنهایی بابا، مادرمی شود بعد تو بابا تک و تنها، م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط