عشق یا نفرت (پارت ۲۶)
و همون لحظه رعد و برق کنار بمب گاز سمی زد و منفجر شد
آنیسا : گندش بزنن..چیکار کنم؟
آنیسا حواسش نبود و از گاز سمی نفس کشید و گفت: چی شد؟ آها.. بمب در حال آزمایش..
درواقع این گاز سمی هنوز درست و کامل ساخته نشده بود و بارون باعث میشد که دیگه اصلا قدرتی نداشته باشه
یور : از همکاری دوباره با شما خوشحال شدم، خنجر صورتی
-لقب آنیسا خنجر صورتیه
انیسا: منم همینطور، پرنسس تیغ.
یور : آنیا سان تو اینجا چیکار میکنی؟
آنیا : چیزه .. امم...
آنیسا : آنیا میخواست اولین ماموریتش رو تجربه کنه
یور : که اینطور.. آنیا سان تو الان هویت منو میدونی و دیگه جزوی از ما هستی و نباید به کسی بگی!
آنیا : مامانی من از همون اولش میدونستم ی قاتل هستی
*خلاصه
آنیسا : ما برگشتیم
آنیا : گاز سمی هم دیگه شد الکی
بعدش هر دوشون افتادن زمین از شدت خستگی
آنیا : خنجر صورتی .. چه لقب عجیبی داری
آنیسا : هوم...
بکی : خوش گذشت؟
آنیسا : چرت و پرت تر از همیشه
آنیا : با پرنسس تیغ همکاری کردیم
بکی : چییییی؟؟؟؟ پرنسس تیغ!!؟؟؟ ای وای کاش منم میومدم!
آنیسا : اها .. یادم نبود تو تا حالا ندیدیش
دامیان : مغزم...
آنیسا : وقتی خودت شدی ی جاسوس چی میخوای بگی ؟
آنیا : دامیان قراره جاسوس بشه!؟
آنیسا : بل بل.. معروف ترین جاسوس بعد از تاسوگاره
آنیا : من میخوام با بابـ...تاسوگاره هم همکاری کنیممم
آنیسا : من حال ندارم شام بپزم .. برید از بوفه غذا بگیرید بیاید
دامیان : من میرم ..
*بعد از شام
آنیا : فردا تعطیله.. چیکار کنیم؟
اقای هندرسون در اتاقشونو زد و همشون سریع ایستادن
هندرسون : شبتون بخیر، فقط خواستم بگم که دو هفته بعد مسابقه خوانندگی دارید .. اجبار نیست ولی اگه بخواید میتونید شرکت کنید
آنیسا خیلی دو دل شده بود، ترس از صحنه داشت ولی عاشق خوندن بود.. وسایل خاصی هم اینجا نداشت ، همینطور جای مناسب برای تمرین
آنیسا: ببخشید سنسی.. کجا میتونیم تمرین کنیم اگه بخوام شرکت کنیم؟
اقای هندرسون یک سالن رو نشون داد و گفت : همونجا اجرا میکنید، و قبل اجرا همونجا میتونید تمرین کنید
آنیسا :( آنیا.. تو میای؟ اگه بیای ی چندتا آهنگ نوشتم دو نفره اجرا کنیم)
^یاد اوری () یعنی داخل ذهن^
آنیا : (باشه منم میام)
آنیا و آنیسا و بکی اسم دادن برای مسابقه.. یکم استرس داشتن ولی مشکلی نبود
بکی : خب.. میخواید چه اهنگی رو اجرا کنید
آنیسا : ها؟ من خودم آهنگامو مینویسم..
بکی : هااا؟ یعنی قرار نیست کاور کنی؟!
انیسا : نه.. من و آنیا هم قراره باهم ی دوتا اجرا داشته باشیم..
بعد ی دفتر رو از اتاقش برداشت و اورد
آنیسا : فقط نمیدونم کدوم یکی از این آهنگا رو اجرا کنیم!؟
آنیسا حدود ۳۰۰ تا آهنگ نوشته بود
بکی : چه حال و حوصله ای داری دختر..
*خلاصه که از فردا اون روز آنیسا و آنیا شروع کردن به تمرین
آنیسا : گندش بزنن..چیکار کنم؟
آنیسا حواسش نبود و از گاز سمی نفس کشید و گفت: چی شد؟ آها.. بمب در حال آزمایش..
درواقع این گاز سمی هنوز درست و کامل ساخته نشده بود و بارون باعث میشد که دیگه اصلا قدرتی نداشته باشه
یور : از همکاری دوباره با شما خوشحال شدم، خنجر صورتی
-لقب آنیسا خنجر صورتیه
انیسا: منم همینطور، پرنسس تیغ.
یور : آنیا سان تو اینجا چیکار میکنی؟
آنیا : چیزه .. امم...
آنیسا : آنیا میخواست اولین ماموریتش رو تجربه کنه
یور : که اینطور.. آنیا سان تو الان هویت منو میدونی و دیگه جزوی از ما هستی و نباید به کسی بگی!
آنیا : مامانی من از همون اولش میدونستم ی قاتل هستی
*خلاصه
آنیسا : ما برگشتیم
آنیا : گاز سمی هم دیگه شد الکی
بعدش هر دوشون افتادن زمین از شدت خستگی
آنیا : خنجر صورتی .. چه لقب عجیبی داری
آنیسا : هوم...
بکی : خوش گذشت؟
آنیسا : چرت و پرت تر از همیشه
آنیا : با پرنسس تیغ همکاری کردیم
بکی : چییییی؟؟؟؟ پرنسس تیغ!!؟؟؟ ای وای کاش منم میومدم!
آنیسا : اها .. یادم نبود تو تا حالا ندیدیش
دامیان : مغزم...
آنیسا : وقتی خودت شدی ی جاسوس چی میخوای بگی ؟
آنیا : دامیان قراره جاسوس بشه!؟
آنیسا : بل بل.. معروف ترین جاسوس بعد از تاسوگاره
آنیا : من میخوام با بابـ...تاسوگاره هم همکاری کنیممم
آنیسا : من حال ندارم شام بپزم .. برید از بوفه غذا بگیرید بیاید
دامیان : من میرم ..
*بعد از شام
آنیا : فردا تعطیله.. چیکار کنیم؟
اقای هندرسون در اتاقشونو زد و همشون سریع ایستادن
هندرسون : شبتون بخیر، فقط خواستم بگم که دو هفته بعد مسابقه خوانندگی دارید .. اجبار نیست ولی اگه بخواید میتونید شرکت کنید
آنیسا خیلی دو دل شده بود، ترس از صحنه داشت ولی عاشق خوندن بود.. وسایل خاصی هم اینجا نداشت ، همینطور جای مناسب برای تمرین
آنیسا: ببخشید سنسی.. کجا میتونیم تمرین کنیم اگه بخوام شرکت کنیم؟
اقای هندرسون یک سالن رو نشون داد و گفت : همونجا اجرا میکنید، و قبل اجرا همونجا میتونید تمرین کنید
آنیسا :( آنیا.. تو میای؟ اگه بیای ی چندتا آهنگ نوشتم دو نفره اجرا کنیم)
^یاد اوری () یعنی داخل ذهن^
آنیا : (باشه منم میام)
آنیا و آنیسا و بکی اسم دادن برای مسابقه.. یکم استرس داشتن ولی مشکلی نبود
بکی : خب.. میخواید چه اهنگی رو اجرا کنید
آنیسا : ها؟ من خودم آهنگامو مینویسم..
بکی : هااا؟ یعنی قرار نیست کاور کنی؟!
انیسا : نه.. من و آنیا هم قراره باهم ی دوتا اجرا داشته باشیم..
بعد ی دفتر رو از اتاقش برداشت و اورد
آنیسا : فقط نمیدونم کدوم یکی از این آهنگا رو اجرا کنیم!؟
آنیسا حدود ۳۰۰ تا آهنگ نوشته بود
بکی : چه حال و حوصله ای داری دختر..
*خلاصه که از فردا اون روز آنیسا و آنیا شروع کردن به تمرین
۴.۴k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.