بی جهت نیست که دل سمت تو عادت دارد

بی جهت نیست که دل سمتِ تو عادت دارد
به نسیمِ سر زلفِ تو حسادت دارد

بی جهت نیست که این چشم به دنبال شماست
جان من در حَرمت میلِ عبادت دارد


سخت کوشیده ام اینبار که در مکتب عشق
اسم و رسمی به کف آرم که سیادت دارد

لشگر غم همه جا هست و سیاهی برپاست
هرکه با نور تو جوشید ,سعادت دارد

ترس از عاقبت کار نداریم که در لشگر تو
مرگ می آید و تن میلِ شهادت دارد

راه را گم نکند آنکه نگاهش به شماست
بی جهت نیست که دل سمتِ تو عادت دارد
دیدگاه ها (۲)

خورشید چشم روشنت را ، دوست دارمدل دادن و ، دل بستنت را دوست ...

همه چیز در زندگی گذرا و موقتی است.هروقت باران بیاید ، بالاخر...

لحظه ای پیش من ای یار طبیبانه بیاسینه ام پر شده از مهر صمیما...

در زیر باران با تو بودن حس خوبیستاز دست تو دل را ربودن حس خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط