لحظه ای پیش من ای یار طبیبانه بیا

لحظه ای پیش من ای یار طبیبانه بیا
سینه ام پر شده از مهر صمیمانه بیا

اشک جاری شده از چشم من خسته ز غم
بهر نابودی این ، بغض غریبانه بیا

خشک شد خنده به لبهای من افسرده
مردم از حسرت یک خنده ی مستانه بیا

همچو خورشید ، برای دل تاریک منی
روشنی بخش من و خانه و کاشانه بیا

به زمستان وجودم پی گرمای توام
بوی تو نکهت باران بهارانه ، بیا

چشم شهلای تو ای یار ، قرار دل من
عاشقم بر نگه پاک نجیبانه بیا

گرچه از این دل عاشق ، تو خطاها دیدی
گذر از جرم و خطاها و کریمانه بیا
دیدگاه ها (۱)

بی جهت نیست که دل سمتِ تو عادت داردبه نسیمِ سر زلفِ تو حسادت...

خورشید چشم روشنت را ، دوست دارمدل دادن و ، دل بستنت را دوست ...

در زیر باران با تو بودن حس خوبیستاز دست تو دل را ربودن حس خو...

من هرگز آسمان رازیبا ندیده بودماز اینسانچشم تو آسمان راقابی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط