پارت ۱۹ دشت باز
یونگی ات رو سریع تو بغل خودش گرفت
یونگی : همیشه ازت حفاظت میکنم
ات اروم اشک میریخت و لباس سفید یونگی خیس شد
ات دنبال یه خدمتکار رفت و لباسی تحویل گرفت و پوشید و به سمت باغ. رفت همه خدمتکارا بهش میخندیدند
ولی اون دیگه براش مهم نبود چون کل زندگیش رو باخته بود
از یک پیر زن پرسید
ات : سلام اجوما
اجوما : چی. اا. سلام دخترم سریع برو برگ های اون باغ رو جمع کن اینم کلید
ات کلید رو گرفت و به سمت باغ رفت وقتی میخواست وارد شه کلی از برگ هارو کنار زد و قفل رو پیدا کرد در رو باز کرد و باغی رسید که انگار بهشت بود ( بتونم عکسش رو میزارم ) وقتی بالاسرش رو نگاه کرد ه خونه درختی رو دید ( قراره تمام راز ها برملا شه 😉) حرفی نزد و کارش رو شروع کرد
مارلنا : هعی تو
مارلنا از یه تناب. اومد پایین
موهاش رو زد عقب.
مارلنا: تو ات هستی ( لبخند )
ات : ا. عه. اره ( لکنت )
مارلنا: میتونم رفیق صدات کنم
ات : چی
مارلنا: مادر درباره من بهت چیزی نگفته میدونم برات توضیح میدم
من مین مارلنا. هستم البته من فقط دختر بانو مین ام
من همیشه تورو یونگی رو دیدم. اسمتون رو گذاشتم جوجه عشقا برا هم جونتون رو هم فدا میدین ( خنده )
ات سرخ شد
مارلنا : سرخ نشو تازه خیلی هم ذوق میکردم میدونم مامانم داره بهت ظلم میکنه کلا همینه. منو از عمارت پرت کرد بیرون و الان توی این باغ ام
ات : چرا یونگی بهم نگفت
مارلنا : بدبخت اگه بهت بگه هردوتون توی اون دنیا همو میبینید
بماند تو چقدر خوشگلی. موهات خیلی خوش رنگه و لبات خیلی سرخه
ات : مرسی ( لبخند )
مارلنا : نیازی نیست این باغ رو تمیز کنی من. همیشه گل گیاه میکارم. وقتی صبح ها کارت تموم میشه میتونیم باهم کلی وقت بگذرونیم
ات : ( لبخند
اسلاید اول خونه درختی عه
اسلاید سوم در باغ
اسلاید چهارم فیلم باغ
اسلاید پنجم وایب مارلنا
اسلاید ششم دوستی ات و مارلنا
یونگی : همیشه ازت حفاظت میکنم
ات اروم اشک میریخت و لباس سفید یونگی خیس شد
ات دنبال یه خدمتکار رفت و لباسی تحویل گرفت و پوشید و به سمت باغ. رفت همه خدمتکارا بهش میخندیدند
ولی اون دیگه براش مهم نبود چون کل زندگیش رو باخته بود
از یک پیر زن پرسید
ات : سلام اجوما
اجوما : چی. اا. سلام دخترم سریع برو برگ های اون باغ رو جمع کن اینم کلید
ات کلید رو گرفت و به سمت باغ رفت وقتی میخواست وارد شه کلی از برگ هارو کنار زد و قفل رو پیدا کرد در رو باز کرد و باغی رسید که انگار بهشت بود ( بتونم عکسش رو میزارم ) وقتی بالاسرش رو نگاه کرد ه خونه درختی رو دید ( قراره تمام راز ها برملا شه 😉) حرفی نزد و کارش رو شروع کرد
مارلنا : هعی تو
مارلنا از یه تناب. اومد پایین
موهاش رو زد عقب.
مارلنا: تو ات هستی ( لبخند )
ات : ا. عه. اره ( لکنت )
مارلنا: میتونم رفیق صدات کنم
ات : چی
مارلنا: مادر درباره من بهت چیزی نگفته میدونم برات توضیح میدم
من مین مارلنا. هستم البته من فقط دختر بانو مین ام
من همیشه تورو یونگی رو دیدم. اسمتون رو گذاشتم جوجه عشقا برا هم جونتون رو هم فدا میدین ( خنده )
ات سرخ شد
مارلنا : سرخ نشو تازه خیلی هم ذوق میکردم میدونم مامانم داره بهت ظلم میکنه کلا همینه. منو از عمارت پرت کرد بیرون و الان توی این باغ ام
ات : چرا یونگی بهم نگفت
مارلنا : بدبخت اگه بهت بگه هردوتون توی اون دنیا همو میبینید
بماند تو چقدر خوشگلی. موهات خیلی خوش رنگه و لبات خیلی سرخه
ات : مرسی ( لبخند )
مارلنا : نیازی نیست این باغ رو تمیز کنی من. همیشه گل گیاه میکارم. وقتی صبح ها کارت تموم میشه میتونیم باهم کلی وقت بگذرونیم
ات : ( لبخند
اسلاید اول خونه درختی عه
اسلاید سوم در باغ
اسلاید چهارم فیلم باغ
اسلاید پنجم وایب مارلنا
اسلاید ششم دوستی ات و مارلنا
- ۳.۲k
- ۲۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط