بهم گفتند پدرت ...

بهم گفتند “پدرت ” را در یک جمله توصیف کن
.
هرچه فکر کردم نتوانستم.
نوشتن خوبی هایت جمله ای نیست
دفتر هزار برگ میخواهد.
.
فقط در یک جمله گفتم
” خدارا شـــــــکــر که دارمت”
دیدگاه ها (۲)

✖️بــیـشـتَـریـن ضَـربـه هــارو✖️ ❌خــوبتریـن آدمــا میـخـور...

ڪاش "دنیا" طوری بود ڪه هیچکس به ڪسی" نیاز" نداشت اونوقت ادم...

عشق مانند آتش مےماندآدمهاے عاقل خود را در آن گرم مےکنندوآدمه...

حـــلالت نمیڪنم لعنتـــــی➣تــــــــو آمـــدے یـــارم باشــ...

یه مشت کاغذ تا شده گرفت‌ جلوی صورتم و گفت انتخاب کن. یه لبخن...

رمان در میان موهای نقره ای«پارت اول»

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط