part 9

یوری = خب رسیدیم ....خونه ی ما اینجاست....خونه ی شما کجاست ....
هان = همین ساختمونی که بغل ساختمون شماست
یوری = به به همسایه در اومدیم ...لعنتی کارما با ادم چیکار میکنه...
هان = خب پس فردا رفتنی اول میام دنبال تو بعد باهم میریم دنبال جونگین و فیلیکس ...
یوری = اوکی فردا میبینمت ...
هان = بای
یوری = بای
//یوری میره داخل ساختمون و رمز خونه رو میزنه و وارد میشه ...که مامان یوری با نگرانی میاد سراغ یوری //
مامان یوری = هی دختر ...معلوم هست تو کجایی ....حداقل چهار ساعت از تعطیلیه مدرسه میگذره
یوری = مامان جون من که دیگه بچه نیستم بخوای بترسی ...خودتم میدونی میتونم از خودم دفاع کنم ...بعدشم داستان دیر اومدنم طولانیه ...قول میدم بعدا برات تعریف کنم...الان واقعا خستم ...
مامان یوری = خب بهم زنگ میزدی
یوری = گوشیم خاموش بود ....
مامان یوری = حالا ولش کن ...روز اول مدرسه چطور بود ...
یوری =خیلی عجیب و همینطور جذاب ...
مامان یوری = خب برام تعریف کن ...
یوری = اول به طرز عجیبی تو یه کلاسی افتادم که نود درصدشون پسر بود ...بعدش تو مدرسه با یه اکیپ پسرونه اشنا شدم و اونا خواستن که به اکیپشون بپیوندم ...منم قبول کردم...و باهاشون دوست شدم ...و حالا دلیل اینکه چرا با دختر دوست نشدم این بود که همه ی دخترای اونجا پیکمی بودن ..منم باهاشون حال نکردم...اون اکیپی که باهاشون اشنا شدم حدودا شیش نفر بودن ..با من شدن هفت نفر ...حتی دونفرشونم تو یه ساختمون همسایه ان که خونشون بلوک یک هست یکیشونم خونشون همین ساختمون بغلیه ...حالا چرا دیر اومدم ...
///خب حال نداشتم بنویسم ولی کل ماجرا رو تعریف میکنه ...///
دیدگاه ها (۲)

part 10

part 11

part 8

part 7

《مدرسه رویایی》

فرار من

عشق غیر منتظره پارت20

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط