هرزه ی حکومتی پارت
هرزه ی حکومتی پارت ۷
بردمش تو اتاق خودم...دستش و محکم ول کردم و هولش دادم
که افتاد رو تخت و روش خیمه زدم
ویو ا/ت
واییییییییییی این چرا اینجوری میکنه یا خدا ضربان قلبم رفته بالا
من چرا اینجوری شدم تا حالا همچین احساسی نداشتم همینجوری
بهم زل زده بودیم
۵ مین بعد
کوک : بلدی با کامپیوتر کار کنی؟
ا/ت : ب..بله رئیس
کوک : خوبه
بعد از روم بلند شد و کامپیوتر و روشن کرد
کوک :اگه بتونی این پرونده رو انجام بدی کاریت ندارم
ولی اگه نتونی برات بد میشه
ا/ت : هوم
کوک : حالا بیا بشین
ا/ت : چشم رئیس
کوک : اینجا بهم بگو کوک خوشم نمیاد انقدر رسمی باشی
ا/ت : حتما رئی.... ببخشید ، حتما کوک
بعد رفتم و نشستم رو صندلی و پرونده رو خوندم و فهمیدم چیکار کنم
ویو کوک
خوبه که میتونه با کامپیوتر کار کنه ولی اون لحظه که روش خیمه زده بودم
خیلی خوب بود
یه احساس عجیبی داشتم هیچوقت همچین حسی و تجربه نکردم
رو تخت دراز کشیدم که خوابم برد
نیم ساعت بعد
با احساس نوازش های کسی بیدار شدم
ا/ت : کوک پرونده رو انجام دادم . لبخند
کوک : واقعا؟ مرسیییییی
ویو ا/ت
با اینکه یکم سخت بود ولی انجامش دادم که دیدم کوک خوابیده
اوخیییی مثل فرشته ها خوابیده
بیدارش کردم و بهش گفتم
که کمرم و گرفت و من تو هوا چرخوند بعد بغلم کرد
کوک : واییی ا/ت ازت ممنونم
کوک : راستی تو سئول خونه داری؟
ا/ت : نه
کوک : هوم خوبه از این به بعد اینجا خونه ی تو هم هست
ا/ت : اوو مرسییی
ا/ت ☆ بغلم کرده بود که صدای شکمش و شنیدم و فهمیدم گشنشه
کوک : اوو..ا/ت
ا/ت : جانم
کوک : چیی؟ جانم؟؟
ا/ت : عاممم...چیز ببخشید
کوک : نه لدفا خجالت نکش خیلی خوشم اومد
ا/ت : اوو باشه حالا چیکار داشتی؟
کوک :....
لایک یادت نره گوگولی💋❤
بردمش تو اتاق خودم...دستش و محکم ول کردم و هولش دادم
که افتاد رو تخت و روش خیمه زدم
ویو ا/ت
واییییییییییی این چرا اینجوری میکنه یا خدا ضربان قلبم رفته بالا
من چرا اینجوری شدم تا حالا همچین احساسی نداشتم همینجوری
بهم زل زده بودیم
۵ مین بعد
کوک : بلدی با کامپیوتر کار کنی؟
ا/ت : ب..بله رئیس
کوک : خوبه
بعد از روم بلند شد و کامپیوتر و روشن کرد
کوک :اگه بتونی این پرونده رو انجام بدی کاریت ندارم
ولی اگه نتونی برات بد میشه
ا/ت : هوم
کوک : حالا بیا بشین
ا/ت : چشم رئیس
کوک : اینجا بهم بگو کوک خوشم نمیاد انقدر رسمی باشی
ا/ت : حتما رئی.... ببخشید ، حتما کوک
بعد رفتم و نشستم رو صندلی و پرونده رو خوندم و فهمیدم چیکار کنم
ویو کوک
خوبه که میتونه با کامپیوتر کار کنه ولی اون لحظه که روش خیمه زده بودم
خیلی خوب بود
یه احساس عجیبی داشتم هیچوقت همچین حسی و تجربه نکردم
رو تخت دراز کشیدم که خوابم برد
نیم ساعت بعد
با احساس نوازش های کسی بیدار شدم
ا/ت : کوک پرونده رو انجام دادم . لبخند
کوک : واقعا؟ مرسیییییی
ویو ا/ت
با اینکه یکم سخت بود ولی انجامش دادم که دیدم کوک خوابیده
اوخیییی مثل فرشته ها خوابیده
بیدارش کردم و بهش گفتم
که کمرم و گرفت و من تو هوا چرخوند بعد بغلم کرد
کوک : واییی ا/ت ازت ممنونم
کوک : راستی تو سئول خونه داری؟
ا/ت : نه
کوک : هوم خوبه از این به بعد اینجا خونه ی تو هم هست
ا/ت : اوو مرسییی
ا/ت ☆ بغلم کرده بود که صدای شکمش و شنیدم و فهمیدم گشنشه
کوک : اوو..ا/ت
ا/ت : جانم
کوک : چیی؟ جانم؟؟
ا/ت : عاممم...چیز ببخشید
کوک : نه لدفا خجالت نکش خیلی خوشم اومد
ا/ت : اوو باشه حالا چیکار داشتی؟
کوک :....
لایک یادت نره گوگولی💋❤
- ۲.۰k
- ۰۴ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط