پارت سی و سوم دوست دخترم باش😍❤️
پارت سی و سوم دوست دخترم باش😍❤️
دستم رو به ماشین گرفتم و گلوم رو گرفتم
+اهههه
ای خدا گلوم داشت خفه میشد حالم خیلی بد بود و سرفه میکردم
حس میکردم یه بوی بدی میاد و
افتادم زمین
دستم رو روی زمین گرفتم و خودم رو سعی کردم نگه دارم اما
نمیدونم چم شده بود نمیتونستم خودمو کنترل کنم
دستم رو به گلوم گرفتم و چنگ زدم
+اهههخخخخ گلوووم......
چشمام سیاهی رفت
افتادم روی زمین و آب دهنم رو قورت دادم
منتظر دختر بودم که بیاد و کمکم کنه
پلکام رو کنار زدم و چشمام رو باز کردم
دیدم دختر روشو برگردوند و بهم نگاه کرد
نقابیشو برداشته بود و
+واااای نه من من اینو میشناسم....
چنگی به گلوم زدم و دیگه هیچی نفهمیدم
حدود ۳ دقیقه همینطور روی زمین دراز کشیده بودم که بوی عطر لطیفی به دماغم خورد
چشمام رو نیمهباز کردم و با دیدن دختری که بالای سرم بود تعجب کردم اما تا خواستم حرفی بزنم گلوم سوخت
+هخخخهههخ
@الان میریم عزیزم طاقت بیار
دختر لباس صورتی و چشمای...
نه من این چشما رو نمی شناسم
نه نه این اون دختر نبود...
دختر دستشو زیر سرم گذاشت و بلندم کرد اما من دیگه هیچی نفهمیدم و از حال رفتم ......
پارت تهیونگ
دست لرزانم رو به سمت دستگیره ی در بردم
حتی دستگیره ی در هم مث یخ سرد بود و باعث میشد من قلبم بیشتر از حل معمول شروع به تپش کنه
در رو با یه حرکت باز کردم
@کمکم کن سریع باش.....
با دیدن چیزی که جلوم بود تعجب کردم و دهنم باز موند
به نفس نفس افتاده بودم
رزی مث یه جنازه روی دست یجی افتاده بود
دهنم رو که از شدت تعجب در حال لرزش بود تکون دادم
#اییی.....اااایینجا چخبره؟؟؟
یجی دو چشمش رو بالا برد و اوفی کشید و گفت
@نمیخوای کمکم کنی دستم شکست
دستم رو به سمت یجی بردم که رزی رو بغل کنم که
........
پایان پارت سی و سوم
لایک و فالو یادتون نره😍❤️
دستم رو به ماشین گرفتم و گلوم رو گرفتم
+اهههه
ای خدا گلوم داشت خفه میشد حالم خیلی بد بود و سرفه میکردم
حس میکردم یه بوی بدی میاد و
افتادم زمین
دستم رو روی زمین گرفتم و خودم رو سعی کردم نگه دارم اما
نمیدونم چم شده بود نمیتونستم خودمو کنترل کنم
دستم رو به گلوم گرفتم و چنگ زدم
+اهههخخخخ گلوووم......
چشمام سیاهی رفت
افتادم روی زمین و آب دهنم رو قورت دادم
منتظر دختر بودم که بیاد و کمکم کنه
پلکام رو کنار زدم و چشمام رو باز کردم
دیدم دختر روشو برگردوند و بهم نگاه کرد
نقابیشو برداشته بود و
+واااای نه من من اینو میشناسم....
چنگی به گلوم زدم و دیگه هیچی نفهمیدم
حدود ۳ دقیقه همینطور روی زمین دراز کشیده بودم که بوی عطر لطیفی به دماغم خورد
چشمام رو نیمهباز کردم و با دیدن دختری که بالای سرم بود تعجب کردم اما تا خواستم حرفی بزنم گلوم سوخت
+هخخخهههخ
@الان میریم عزیزم طاقت بیار
دختر لباس صورتی و چشمای...
نه من این چشما رو نمی شناسم
نه نه این اون دختر نبود...
دختر دستشو زیر سرم گذاشت و بلندم کرد اما من دیگه هیچی نفهمیدم و از حال رفتم ......
پارت تهیونگ
دست لرزانم رو به سمت دستگیره ی در بردم
حتی دستگیره ی در هم مث یخ سرد بود و باعث میشد من قلبم بیشتر از حل معمول شروع به تپش کنه
در رو با یه حرکت باز کردم
@کمکم کن سریع باش.....
با دیدن چیزی که جلوم بود تعجب کردم و دهنم باز موند
به نفس نفس افتاده بودم
رزی مث یه جنازه روی دست یجی افتاده بود
دهنم رو که از شدت تعجب در حال لرزش بود تکون دادم
#اییی.....اااایینجا چخبره؟؟؟
یجی دو چشمش رو بالا برد و اوفی کشید و گفت
@نمیخوای کمکم کنی دستم شکست
دستم رو به سمت یجی بردم که رزی رو بغل کنم که
........
پایان پارت سی و سوم
لایک و فالو یادتون نره😍❤️
۴.۳k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.