پارت سی و چهارم دوست دخترم باش
پارت سی و چهارم دوست دخترم باش
پارت تهیونگ
دستم رو به سمت یجی بردم که رزی رو از دستش بگیرم بغلش کنم که یجی دستمو گرفت
چشماشو به سمت جونگکوک به پشت سرم چرخوند
سرمو به طرف جونگکوک چرخوندم
@کوکی بیا رزی رو بگیر بزار اتاقش
بعد چشمشو به طرف من چرخوند و گفت
@من باهات کار دارم
نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم وقتی رزی رو تو اون حال و شرایط دیدم.
خواستم برم جلو که خودم رزی رو از دستای یجی بگیرم که کوکی اومدشت گوشیم چیزی گفت
پارت یجی
رزی رو جونگکوک از دستم گرفت
اما از حرکت تهیونگ جا خوردم
فکر کردم میاد و رزی رو ازم میگیره اما جونگکوک پشت گوشش چیزی گفت که تهیونگ استپ کرد
تهیونگ خیلی نگران بود
واسه همین جلو رفتم
چون کفشام پاشنه داشتن ته متوجه حرکتم شد
تهیونگ چشماشو به طرفم چرخوند که با یه حرکت تو بغلم گرفتمش
پارت تهیونگ
به یجی نگاه کردم که تو یه حرکت منو تو بغلش گرفت
افتادم تو بغلش و چشمام که از تعجب 4 تا شده بود
دستمو به سمت شونه هاش بردم که از بغلش رها بشم اما اون منو تو بغلش محکم کرد و اجازه نداد از بغلش برم بیرون
دستامو پایین انداختم و مچ کردمشون
خیلی از این کارا بدم میومد
@تهیونگ......نمیدونم قضیه چیه اما خواهش میکنم خودتو نگران نکن....
سرشو ازم جدا کرد و اورد روبروی صورتم
@نا سلامتی امید میلیون ها آرمی هستی
دستی به گوشه ی لباسم کشید و گفت
بیا بریم برات شکلات تلخ خریدم با شیرکاکائو که کوکی دوست داره
خودشو برام لوس کرد و گفت
@نمیخوام ضعیف بشی بلااااا
من تمام مدت خیلی خونسرد نگاهش میکردم و تمام فکرم پیش رزی بود
که ناگهان جونگکوک از اتاقم داد و زد گفت
#تهیونگ بدوووو...سریع باش اتفاق بدی افتاده
با صدای جونگکوک رنگ صورتم عوض شد و حس کردم و قلبم دیگه کار نمیکنه
&صورتمو از سمت یجی برگردوندم و به سمت صدا چرخیدم
جونگکوک از لای دیوار پیداش شد که باحالتی نگران گفت
&رزی حالش خوب نیس چیکار کنم؟؟؟؟؟
.......................
پایان پارت سی و چهارم دوست دخترم باش
لایک و فالو یادتون نرهَ
پارت تهیونگ
دستم رو به سمت یجی بردم که رزی رو از دستش بگیرم بغلش کنم که یجی دستمو گرفت
چشماشو به سمت جونگکوک به پشت سرم چرخوند
سرمو به طرف جونگکوک چرخوندم
@کوکی بیا رزی رو بگیر بزار اتاقش
بعد چشمشو به طرف من چرخوند و گفت
@من باهات کار دارم
نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم وقتی رزی رو تو اون حال و شرایط دیدم.
خواستم برم جلو که خودم رزی رو از دستای یجی بگیرم که کوکی اومدشت گوشیم چیزی گفت
پارت یجی
رزی رو جونگکوک از دستم گرفت
اما از حرکت تهیونگ جا خوردم
فکر کردم میاد و رزی رو ازم میگیره اما جونگکوک پشت گوشش چیزی گفت که تهیونگ استپ کرد
تهیونگ خیلی نگران بود
واسه همین جلو رفتم
چون کفشام پاشنه داشتن ته متوجه حرکتم شد
تهیونگ چشماشو به طرفم چرخوند که با یه حرکت تو بغلم گرفتمش
پارت تهیونگ
به یجی نگاه کردم که تو یه حرکت منو تو بغلش گرفت
افتادم تو بغلش و چشمام که از تعجب 4 تا شده بود
دستمو به سمت شونه هاش بردم که از بغلش رها بشم اما اون منو تو بغلش محکم کرد و اجازه نداد از بغلش برم بیرون
دستامو پایین انداختم و مچ کردمشون
خیلی از این کارا بدم میومد
@تهیونگ......نمیدونم قضیه چیه اما خواهش میکنم خودتو نگران نکن....
سرشو ازم جدا کرد و اورد روبروی صورتم
@نا سلامتی امید میلیون ها آرمی هستی
دستی به گوشه ی لباسم کشید و گفت
بیا بریم برات شکلات تلخ خریدم با شیرکاکائو که کوکی دوست داره
خودشو برام لوس کرد و گفت
@نمیخوام ضعیف بشی بلااااا
من تمام مدت خیلی خونسرد نگاهش میکردم و تمام فکرم پیش رزی بود
که ناگهان جونگکوک از اتاقم داد و زد گفت
#تهیونگ بدوووو...سریع باش اتفاق بدی افتاده
با صدای جونگکوک رنگ صورتم عوض شد و حس کردم و قلبم دیگه کار نمیکنه
&صورتمو از سمت یجی برگردوندم و به سمت صدا چرخیدم
جونگکوک از لای دیوار پیداش شد که باحالتی نگران گفت
&رزی حالش خوب نیس چیکار کنم؟؟؟؟؟
.......................
پایان پارت سی و چهارم دوست دخترم باش
لایک و فالو یادتون نرهَ
۳.۸k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.