برده part

﴿ برده ﴾5. part

جرعه ای از قهوه اش را نوشید و طعم تلخش رو مزمزه کرد
از بو و طعمش متنفر بود
از بوی دونه های تازه و گرمای مطبوعی که ازش بلند میشد بیزاز بود
نسبت به اون ماده قهوه ای رنگ احساس تنفر داشت...... اما لذت عجیبی داشت تو تنفرش غرق شدن و از سر مست شدن
این مستی و بیزاری شباهت زیادی به پوستر تو دستش داشت شباهتی که بهش یادآوری میکرد یکی درحال تخریب شرکت و خانواده اوست اما تا به حال گیرش نیاورده اون سایه‌ی شب داشت شرکتی که پدر و عموی اون مرد برای دل و جون کندن رو ورشکت کنه .. اما چرا ؟
چه کسی پشته آن نقاب قائم شده چرا هیچ سرنخی از خودش به جا نمیزاره تا کی باید جونگ کوک با دیدن این پوستر ها عصبی میشد
فنجان گنده قهوه اش را بر روی میز گذاشت و پوستر تو دستش را بر روی میز گذاشت با آنکه از این پوستر ها متنفر بود بازم ننداختش
با آرامش گذاشتش، دست یارش که گیج از این برخورد رئیس اش شده بود روبه رئیس اش نجوا کرد : رئیس ببخشید که میپرسم اما چرا با اینکه از این پوستر ها متنفر هستین بازم با احتیاط روی میز گذاشتین
جونگ کوک نیم نگاهی به دست یارش انداخت بلافاصله با نرمی نجوا کرد : این پوستر از کاغذ درست شده و کاغذ از درخت درست میشه انداختن این کاغذ روی زمین بی احترامی به طبیعت میشه
دستیارش که منظور رئیس اش را گرفته بود دیگر چیزی نگفت
جونگ کوک با صاف کردن کرباتش از پشته میز کارش بلند شد درحالیکه به سمته درب می‌رفت خطاب به دستیارش که پشته اش راه می‌رفت نجوا کرد : سهام دار جدید امروز توی جلسه حاضر میشه هیچ کم و کسری نمی‌خوام ....از اتاق خارج شد و به سمته اتاق جلسه قدم برمیداشت درحین راه رفتن با مهربانی ادامه داد ...: به همه باید اطلاع داده شده باشه که توی جلسه حاضر باشن
لطفاً با جیمین تماس بگیر که بعد از جلسه بیاد شرکت هنوز نتونسته سایه‌ی شب رو پیدا کنه ...
با ورودش به اتاق جلسه همه بلند شدن درو بست سعی
به سمته صندلی رئیس رفت با نشستن او همه نشستند شرکت سامسونگ شرکتی نبود که رئیس اش مورد احترام قرار نگیره رئیسی که حاضر بود همه کار برای اون شرکت بکنه
.. نگاهش را روی افراد خاص چرخوند انگار شریک جدید آنجا نبود صدای مهربان جونگ کوک در فضا ایجاد شد : انگار مهمون مون نرسیده
لحظه ای خراش درب باعث نگاه کردن همه به سوی درب شد صدای پاشنه کفش های زنانه ای سکوت اتاق را شکست دختر خوشگل با لباس کوتاه مشکی شیک و موهای که یه طرف شونه اش رها بودن به سمته جمعی از مردان که دوره میز جمع شده بودند آمد تعظیم کوتاهی روبه جونگ کوک کرد بلافاصله موهای رو صورتش را کنار زد با لحن بسیار آروم اما جذب کننده نجوا کرد : عذر میخوام که دیر رسیدم
دیدگاه ها (۳)

﴿ برده ﴾6. part جونگ کوک چشم از برانداز کردن آن دختر خوشگل ب...

﴿ برده ﴾۷. part چه برسه که بهش نزدیک بشم ، اوفی کشید و کیف ...

﴿ برده ﴾ part ۴ مشت محکمی به دهن جیمین زد طوری محکم بود تا چ...

﴿ برده ﴾ part ۴ مشت محکمی به دهن جیمین زد طوری محکم بود تا چ...

(بازی مرگ )پارت ۱۰۴ بریم پیشه رئیس پس هیون بین اونجا چیکار م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط