برده part
﴿ برده ﴾۷. part
چه برسه که بهش نزدیک بشم ، اوفی کشید و کیف در دستش قدم برداشت
همانطور که راه میرفت لحظه ای با فردی سخت برخورد کرد که باعث افتادن کیفش بر روی زمین و پخش شدن وسایلش روی زمین شدن کلافه نشست تا وسایلش را جمع کند اما دستی توسط دست مردانه ای لمس شد پلک زد و به مرد کت شلوار پوش جلویش خیره شد بهت زد نگاه میکرد جونگ کوک بود با صدای آرومی گفت : معذرت میخوام یه سول خانم هواسم نبود خوردم بهتون
یه سول پشت سر هم پلک زد و تند گفت : اشکالی نداره آقای جئون
جونگ کوک وسایل رو جمع کرد و درون کیف گذاشت بلافاصله هر دو بلند شدن جونگ کوک گفت : اتاقو منشی تون نوشنتون میده یا من نشون بدم
یه سول : ممنونم منشی نشون نداده اما شرکت واقعاً زیباست
یه سول موهاشو عقب فرستاد صورت زیباییش برای جونگ کوک نمایان شد تا به حال هیچ دختری بعد از جه هی از نظرش زیبا نیامده بود پلک زد و گفت : آره قشنگه میخواهید باهم قهوه بخوریم و بیشتر با شرکت آشنا بشین
یه سول کمی مکث کرد و نگاهی به ساعتش انداخت و لب زد : ببخشید آقای جئون باید برم قرار دارم دفعه بعد حتما قهوه میخوریم خدانگهدار
صدای پاشنه های کفش هایش همه سالن رو فراع گرفته بود پشت کرد بهش و قدم زنان از پیشش دور شد جونگ کوک به رفتنش خیره شد به شدت محو این دختر مغرور شده بود زیر لبی زمزمه کرد : عجب خیلی خوشگله
یه سول با بیرون شدن از شرکت عینک هایش را گذاشت بر روی چشم هایش با پوزخندی زمزمه کرد : باید حالا حالا دنبالم بدویی جئون جونگ کوک کاری میکنم که عاشقم بشی ..
چه برسه که بهش نزدیک بشم ، اوفی کشید و کیف در دستش قدم برداشت
همانطور که راه میرفت لحظه ای با فردی سخت برخورد کرد که باعث افتادن کیفش بر روی زمین و پخش شدن وسایلش روی زمین شدن کلافه نشست تا وسایلش را جمع کند اما دستی توسط دست مردانه ای لمس شد پلک زد و به مرد کت شلوار پوش جلویش خیره شد بهت زد نگاه میکرد جونگ کوک بود با صدای آرومی گفت : معذرت میخوام یه سول خانم هواسم نبود خوردم بهتون
یه سول پشت سر هم پلک زد و تند گفت : اشکالی نداره آقای جئون
جونگ کوک وسایل رو جمع کرد و درون کیف گذاشت بلافاصله هر دو بلند شدن جونگ کوک گفت : اتاقو منشی تون نوشنتون میده یا من نشون بدم
یه سول : ممنونم منشی نشون نداده اما شرکت واقعاً زیباست
یه سول موهاشو عقب فرستاد صورت زیباییش برای جونگ کوک نمایان شد تا به حال هیچ دختری بعد از جه هی از نظرش زیبا نیامده بود پلک زد و گفت : آره قشنگه میخواهید باهم قهوه بخوریم و بیشتر با شرکت آشنا بشین
یه سول کمی مکث کرد و نگاهی به ساعتش انداخت و لب زد : ببخشید آقای جئون باید برم قرار دارم دفعه بعد حتما قهوه میخوریم خدانگهدار
صدای پاشنه های کفش هایش همه سالن رو فراع گرفته بود پشت کرد بهش و قدم زنان از پیشش دور شد جونگ کوک به رفتنش خیره شد به شدت محو این دختر مغرور شده بود زیر لبی زمزمه کرد : عجب خیلی خوشگله
یه سول با بیرون شدن از شرکت عینک هایش را گذاشت بر روی چشم هایش با پوزخندی زمزمه کرد : باید حالا حالا دنبالم بدویی جئون جونگ کوک کاری میکنم که عاشقم بشی ..
- ۴.۱k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط