زندگی در سئول p

زندگی در سئول p45


ویو کوک

برگشتم تا برم... هنوز تپش قلب داشتم و نمی‌دونستم چرا
این حس مالکیت تمام وجودم رو فرا گرفته... راضی نیستم کسی نزدیک اون دختر بشه و این احساس به طرز خطرناکی آشناست... یعنی من دوباره دلمو باختم؟ ...مگه به خودم قول نداده بودم دوباره عاشق نشم ؟... اگر دوباره عاشق بشم و دوباره قلبم بشکنه چی؟

...

جیمین: چیشد کوک؟
کوک: چیزی نشد
جیمین: چی گفت ؟؟
کوک: چیز خاصی نبود بعدا درموردش حرف میزنیم
جیمین: عاا باشه
یونا: زودباشین دیر شده...بیاین بریم کتابخونه
کوک: اوکی بریم
ات: جونگ کوک ؟
کوک: بله؟
ات: میشه بعد از اینجا باهم چند لحظه صحبت کنیم ؟
کوک: عامم باشه
ات: ممنون

...

( بعد از حدود سه ساعت ، خستگی توان فکر کردن رو ازشون گرفته بود برای همین بقیه کار هارو گذاشتن برای یه روز دیگه و خداحافظی کردن و رفتن)

کوک: خب... می‌خواستی در مورد چه چیزی حرف بزنی
ات: عامم...چیزه میگم مین سوک چیز خاصی بهت گفت ؟
کوک: نه...بیشتر یه مشت چرت و پرت
ات: عامم خب.. میشه بگی چی گفت؟؟
کوک: خیلی مهم نبود... بی‌خیال
ات: ( فهمید که کوک قصد داره تفره بره از گفتن) اوه...باشه
کوک: ات
ات: هومم؟
کوک: احیانا...تو..تو خودت که علاقه ای به مین سوک نداری ؟ داری؟
ات: چ..چی؟؟؟...معلومه که ندارممم...تو که خودت بهتر میدونی
کوک: اره میدونم اما...کلا نمیخوای قرار بزاری یا فقط نمیخوای با اون باشی؟
ات: خب...درموردش فکر نکردم...
کوک: عامم...پس یعنی ممکنه بخوای که با کسی باشی درسته ؟
ات: واقعا نمیدونم...خب گذشته واقعا تو تصمیم گیری تاثیر میزاره...راستی ، چرا میپرسی ؟
کوک: هیچی همین طوری... فقط کنجکاو بودم
ات آها...خب دیگه...من برم فردا میبینمت ( برگشت تا بره ولی با صدای کوک متوقف شد)
کوک: ات..
ات: بله...
کوک: امم.. هیچی فقط...بدون که هر وقت و هرجا میتونی روی من حساب کنی...من همیشه هوات رو دارم
ات: ( لبخند دلنشینی زد که قلب کوک رو برای لحظه ای لرزوند) ممنونم کوک...تو همیشه مراقبم هستی
کوک: آ..آره خب قابلی نداره
ات: خدافظ
کوک: خدافظ


....


سلام... امیدوارم خوب باشید
راستش من یه عذرخواهی به همتون بدهکارم چون تو این مدت واقعا کم کاری کردم و با تاخیر پارت گذاشتم
شرمنده
تو این مدت اوضاع و احوال خوبی نداشتم و سعی میکردم خودم رو پیدا کنم
حالا بهترم و امیدوارم بتونم مثل قبل براتون فعالیت کنم
پارت های جدید تو راهن
ممنون 🫶

_جئون ناکسو
دیدگاه ها (۳)

زندگی در سئول p44کوک: چیزی میخوای بگی؟مین سوک: حالا که کسی ا...

زندگی در سئول p43( ات رو به خودش نزدیک تر کرد چند قدم فاصله ...

پارت ۳۴لارا از تو عمارت میره بیرون و ات رو به جیمین میگه ات:...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

پارت ۲۶جین: به یونگ هو زنگ بزن ازش حرف بکش جیمین: باشه ویو ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط