خاطرات بهمن پنجاه و هفت تکرارشد

خاطرات بهمن پنجاه و هفت تکرارشد
روزهایی که دلم دربند آن دلدارشد

تاکه با موی شرابی عقل و دینم را ربود
انقلاب از سررسید و روسری اجبار شد...

#تُف
دیدگاه ها (۳)

اِنقَده حالم خرابِ که اگه ,با کسی چیزی بگم از رازم ...بدون ا...

جان دلم.... من از الان بگذار بنشینم و سنگ هایم را با تو وا ب...

مثلا سی سال پیش به دنیا می آمدیم؛من چادر سفید به سرِ زنبیل ب...

زیر لب فرشچیانچشم تو را دید و سرودکاش من خالقاین صحنه ی زیبا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط