E IE
⌜ ᖇEᗪ ᐯIᗷE ⌟
#مینسونگ
#دوپارتی
#درخواستی
وقتی.......
ویو هان
امشب زیاد خسته نبودم اما از اونجایی که کسی نبود میخواستم برم. از مغازه اومدم بیرون و دیدم لینو داره میاد این سمت و خیلی مسته. سریع رفتم سمتش و دستش و گرفتم
× لینو هیونگ خوبی؟
_ هومم
× خیلی مست به نظر میای بیا بریم
لینو، هان رو هل داد سمت دیوار و گیرش انداخت
_ کجا میخوای بری؟
× لینو خیلی مستی بیا بریم توی مغازم
_ باشه
با اینکه توی شوک بود دوباره دست لینو رو گرفت و بردش سمت مغازه. روی یکی از صندلی ها گذاشتش
× همینجا بشین تا برات قهوه درست کنم
همین که خواست بره لینو دستشو گرفت انداختش رو پاش
×لینو چیکار میکن-
انگشتشو گذاشت روی لباش و حرفش و قطع کرد
_ هیششش..بذار کاری که میخوام و بکنم
× اما..
_ اما نداره
× خب بگو برای چی اینکارو میکنی؟
_ میخوای بفهمی؟
× آره
_ خب چون من...
× تو؟!
_ من...من عاشقتم
با این حرف لینو چشمای هان گشاد شد. فکر نمیکرد لینو؛ کسی که خودش دوست داشت هم اون و دوست داره.
× ولی لینو...
_ میشه قبولم کنی؟
× عاممم..
_ بگو
× خب..آره
_ واقعا؟
× آره
_ عاشقتم
بعدش لینو شروع کرد به بوسیدن لبای هان. هیچجوره ازش جدا نمیشد انگاری چند روز آب نخورده. هان هم باهاش همکاری میکرد. بعد از چند دقیقه نفس کم آوردن و از هم جدا شدن.
هان از روی پای لینو پاشد
× اوه ببخشید..من..حواسم نبود...
لینو هم از جاش بلند شد و رفت سمت هان
_ ببخشید برای چی؟
× من نباید اینکارو میکردم
_ اما من مشکلی ندارم
× آخه...
لینو همینطور میرفت جلو و هان هم هی میرفت عقب. تا حدی که راهش تموم شد و خورد به دیوار.
لینو رفت نزدیک صورت هان جوری که نفس هاشون به صورت همدیگه میخورد
_ اجازه میدی؟
× هرجور خودت میخوای...
لینو رفت سمت لب هان و شروع کرد به وحشیانه بوسیدنش...هان دستش رو دور گردن لینو حلقه کرد؛ لینو هم کمرش رو گرفته بود. بعد از چند دقیقه دوباره نفس کم آوردن و از هم جدا شدن
_ مرسی که کنارمی..
دوباره رفت سمتشو بوسیدش..لینو کتشو در آورد..دکمه هاشو باز میکرد..ولی همچنان بوسه رو ادامه داد..بعد ازش جدا شد و شروع کرد به گذاشت کیس مارک روی گردنش. هان سعی داشت صدایی از خودش در نیاره....
و........
بسم الله رحمن رحیم / آی ام بچه پاک🤷🏻♂️
خودماحساسمیکنمافتضاحشد؛))
چطورشد؟!!
#مینسونگ
#دوپارتی
#درخواستی
وقتی.......
ویو هان
امشب زیاد خسته نبودم اما از اونجایی که کسی نبود میخواستم برم. از مغازه اومدم بیرون و دیدم لینو داره میاد این سمت و خیلی مسته. سریع رفتم سمتش و دستش و گرفتم
× لینو هیونگ خوبی؟
_ هومم
× خیلی مست به نظر میای بیا بریم
لینو، هان رو هل داد سمت دیوار و گیرش انداخت
_ کجا میخوای بری؟
× لینو خیلی مستی بیا بریم توی مغازم
_ باشه
با اینکه توی شوک بود دوباره دست لینو رو گرفت و بردش سمت مغازه. روی یکی از صندلی ها گذاشتش
× همینجا بشین تا برات قهوه درست کنم
همین که خواست بره لینو دستشو گرفت انداختش رو پاش
×لینو چیکار میکن-
انگشتشو گذاشت روی لباش و حرفش و قطع کرد
_ هیششش..بذار کاری که میخوام و بکنم
× اما..
_ اما نداره
× خب بگو برای چی اینکارو میکنی؟
_ میخوای بفهمی؟
× آره
_ خب چون من...
× تو؟!
_ من...من عاشقتم
با این حرف لینو چشمای هان گشاد شد. فکر نمیکرد لینو؛ کسی که خودش دوست داشت هم اون و دوست داره.
× ولی لینو...
_ میشه قبولم کنی؟
× عاممم..
_ بگو
× خب..آره
_ واقعا؟
× آره
_ عاشقتم
بعدش لینو شروع کرد به بوسیدن لبای هان. هیچجوره ازش جدا نمیشد انگاری چند روز آب نخورده. هان هم باهاش همکاری میکرد. بعد از چند دقیقه نفس کم آوردن و از هم جدا شدن.
هان از روی پای لینو پاشد
× اوه ببخشید..من..حواسم نبود...
لینو هم از جاش بلند شد و رفت سمت هان
_ ببخشید برای چی؟
× من نباید اینکارو میکردم
_ اما من مشکلی ندارم
× آخه...
لینو همینطور میرفت جلو و هان هم هی میرفت عقب. تا حدی که راهش تموم شد و خورد به دیوار.
لینو رفت نزدیک صورت هان جوری که نفس هاشون به صورت همدیگه میخورد
_ اجازه میدی؟
× هرجور خودت میخوای...
لینو رفت سمت لب هان و شروع کرد به وحشیانه بوسیدنش...هان دستش رو دور گردن لینو حلقه کرد؛ لینو هم کمرش رو گرفته بود. بعد از چند دقیقه دوباره نفس کم آوردن و از هم جدا شدن
_ مرسی که کنارمی..
دوباره رفت سمتشو بوسیدش..لینو کتشو در آورد..دکمه هاشو باز میکرد..ولی همچنان بوسه رو ادامه داد..بعد ازش جدا شد و شروع کرد به گذاشت کیس مارک روی گردنش. هان سعی داشت صدایی از خودش در نیاره....
و........
بسم الله رحمن رحیم / آی ام بچه پاک🤷🏻♂️
خودماحساسمیکنمافتضاحشد؛))
چطورشد؟!!
- ۷.۹k
- ۲۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط