رمان دوست دختر دوست داشتنیم .پارت اول:
رمان دوست دختر دوست داشتنیم .پارت اول:
امروز باید زود برم چون روزه اوله کارم هست. یه شلوار چسبون سفید که پایه خوش فرمم توش بینظیر بود با یه تاپ خوش رنگ قرمز یه کت سفید خوش دوخت هم روش پوشیدم یه ماتیک قرمز خوش رنگ هم زدم موهایه مشکیم هم کاملا بردم بالا با به کش مشکی بالا بستمشون عینک افتابیمو زدم و با یک عطر خوشبو تکمیل شدم تو ایینه قدی ایستادم و قربون صدقه ی خودم میرفتم -ای جان تیفانی به قربونه قد و بالات تو حیفی نکنه رفتی سره کار گوله بقیه رو بخوری. سوویچ و از رو اپن ور داشتم و سوار ماشینم که اونم سفید بود شدم و پیش به سوی کمپانی. واو چه قصری هست این اس ام مجلل و شیکه .دیدم با این تیپم زشته بخوام خودم در ماشینمو باز کنم زنگ زدم منشیم -سلام یکی و بفرست بیاد در ماشینمو باز کن -چی ؟-کری فکر کنم -نه نه ببخشید الان میفرستم. یه پسری اومد سمت و ماشین و در و برام باز کرد وا وا میمردن یه پسر خوشکل تر برام بفرستن عیب نداره همه چیزو خودم درست میکنم -بفرمایید -مممنون -خواهش -وظیفته. وارد کمپانی شدم همه چیزش بیست بود ولی خیلی عواملش و کارکنانانش بی نظم بودن و نامرتب. خیلی تشنم بود رفتمو به منشی گفتم -تشنمه ابسردکن کجاست -یکی تو اتاق بغلی و یکی هم تو سالن کاراموزان و یکی هم تو سالن داوطلبان برایه خوانندگی -این اخری همونجاایه که قراره من تست بگیرم -اره درسته -بریم همین سالن میخوام بشناسم کجاست و راهو یاد بگیرم. منو به سالن برد و رفت خیلی بزرگ و زیبا بود اما بدیش این بود خیلی پر سر و صدا بود و شلوغ میکردن دیگه سر درد گرفته بودم رفتم تویه جایگاهمو داد زدم کافیه اما اصلا که نه انگار تا از ته حنجرم با فریاد بلند -همتون خفههههههههه شید. هیچکی دیگه حتی تکونم نمیخورد همه ساکت شده بودن .-هی دختره بابا کر شدم عجب صدات بلنده بابا نمیگی شاید یه بدبختی گوش درد بگیرش. برگشتم رو به صدا یه پسره عروسک خیلی خیلی خوشکل بود انگار خدا تمام عمرشو صرف درست کردن این پسر گزروند خیلی ملوس و جیگر بود. -بپا نخوریم قورتم دادی خو تو -کوفت چرا الکی میگی من روزی صد نفر عین تو به پام افتادن اهمیت سگ هم بهشون نمیدم -عجب اونا رو هم مثل من قورت میدی بعد اهمیت بهشون نمیدی ؟-کافیه الان میام براتا -چی گفتی. دوتا مون یقیه همدیگرو چسبیدیم تو تک تک اجزایه صورتم ریز شدو با دقت نگاه میکرد یکم شیطون شدم-بپا نخوریم قورتم دادی خو تو .یهو ولم کرد -دیگه حالا ادایه منو در میاری -اره ببینم چکار میتونی بکنی. سریع منشی وارد شد -خانم چی شده چرا دعوا میکنید -همگی احترام بزارید ایشون ارشد شما هستن و از شما تست میگرن ..
ادامه دارد
اگه خواستین پارت دومشم براتون می زارم
امروز باید زود برم چون روزه اوله کارم هست. یه شلوار چسبون سفید که پایه خوش فرمم توش بینظیر بود با یه تاپ خوش رنگ قرمز یه کت سفید خوش دوخت هم روش پوشیدم یه ماتیک قرمز خوش رنگ هم زدم موهایه مشکیم هم کاملا بردم بالا با به کش مشکی بالا بستمشون عینک افتابیمو زدم و با یک عطر خوشبو تکمیل شدم تو ایینه قدی ایستادم و قربون صدقه ی خودم میرفتم -ای جان تیفانی به قربونه قد و بالات تو حیفی نکنه رفتی سره کار گوله بقیه رو بخوری. سوویچ و از رو اپن ور داشتم و سوار ماشینم که اونم سفید بود شدم و پیش به سوی کمپانی. واو چه قصری هست این اس ام مجلل و شیکه .دیدم با این تیپم زشته بخوام خودم در ماشینمو باز کنم زنگ زدم منشیم -سلام یکی و بفرست بیاد در ماشینمو باز کن -چی ؟-کری فکر کنم -نه نه ببخشید الان میفرستم. یه پسری اومد سمت و ماشین و در و برام باز کرد وا وا میمردن یه پسر خوشکل تر برام بفرستن عیب نداره همه چیزو خودم درست میکنم -بفرمایید -مممنون -خواهش -وظیفته. وارد کمپانی شدم همه چیزش بیست بود ولی خیلی عواملش و کارکنانانش بی نظم بودن و نامرتب. خیلی تشنم بود رفتمو به منشی گفتم -تشنمه ابسردکن کجاست -یکی تو اتاق بغلی و یکی هم تو سالن کاراموزان و یکی هم تو سالن داوطلبان برایه خوانندگی -این اخری همونجاایه که قراره من تست بگیرم -اره درسته -بریم همین سالن میخوام بشناسم کجاست و راهو یاد بگیرم. منو به سالن برد و رفت خیلی بزرگ و زیبا بود اما بدیش این بود خیلی پر سر و صدا بود و شلوغ میکردن دیگه سر درد گرفته بودم رفتم تویه جایگاهمو داد زدم کافیه اما اصلا که نه انگار تا از ته حنجرم با فریاد بلند -همتون خفههههههههه شید. هیچکی دیگه حتی تکونم نمیخورد همه ساکت شده بودن .-هی دختره بابا کر شدم عجب صدات بلنده بابا نمیگی شاید یه بدبختی گوش درد بگیرش. برگشتم رو به صدا یه پسره عروسک خیلی خیلی خوشکل بود انگار خدا تمام عمرشو صرف درست کردن این پسر گزروند خیلی ملوس و جیگر بود. -بپا نخوریم قورتم دادی خو تو -کوفت چرا الکی میگی من روزی صد نفر عین تو به پام افتادن اهمیت سگ هم بهشون نمیدم -عجب اونا رو هم مثل من قورت میدی بعد اهمیت بهشون نمیدی ؟-کافیه الان میام براتا -چی گفتی. دوتا مون یقیه همدیگرو چسبیدیم تو تک تک اجزایه صورتم ریز شدو با دقت نگاه میکرد یکم شیطون شدم-بپا نخوریم قورتم دادی خو تو .یهو ولم کرد -دیگه حالا ادایه منو در میاری -اره ببینم چکار میتونی بکنی. سریع منشی وارد شد -خانم چی شده چرا دعوا میکنید -همگی احترام بزارید ایشون ارشد شما هستن و از شما تست میگرن ..
ادامه دارد
اگه خواستین پارت دومشم براتون می زارم
۲.۶k
۳۰ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.