پارت۳۹
پارت۳۹
ارامشی برای حس تو
ویو جونگ کوک
صبحونه خوردیم و رفتیم روبه رو تلوزیون نشستیم و تا یونجین پل استیشنشو بیاره که بازی کنیم ....تموم این مدت ا.ت از جفتم حتی جم نخورد.........یونجین اومد و پی اس فور گذاشت که ا.ت گفت
ـ اوپا میشه بریم بیرون(کیوت)
+ معلومه(لبخند)
- پس بریم فروشگاه(کیوتتتت)
+باشه....(دستشو گرفتم و رفتیم تو اتاقش و اخرین دست لباس رو برداشتم و تیشرتمو دراوردم )
ـ ددی(کیوت)(زل زد بودم بهش)
+جونم(لبخند)
- خیلیییی دوست دالممممممممممم(کیوتتتت)
+ من بیشتر زندگیم(لبخند)(بغلش کردم و کوتاه ل/بشو بو/سیدم)بیبم
- جونم(لبخند)
+ لباساتو بپوش بریم(کمی خنده)
- (لباسامو بردمو سریع عوض کردم... اوپا همش بدنمو دید میزد)
+(اماده شدمو باا.ت تاکسی گرفتیم رفتیم فروشگاه و کلی خرید کردیم....دیگه به اصرار ا.ت ناهارمونو هم بیرون خوردیم و تا ساعت ۶ از یه فروشگاه به یه فروشگاه دیگه میرفتیم دیگه خسته شده بودیم ....رفتیم خونه....خریدارو گذاشتم تو اتاقش و لباسامو عوض کردم و رفتم تو حال دیدم ا.ت داره همون ۳ تا شیرموزی که خریدم رو تو ۳ تا لیوان پر از یخ میریزه نشستم رو کاناپه و با گوشیم ور رفتم که بابام پیام داد گفته بود برا اینکه فقط دوتا بلیط برا فردا بوده برا برگشت به سئول همونارو برا خودشون گرفتن و برا ما امشب رزرو کردن ساعت۹.....ا.ت اومد رو به روم رو اون ۳تا لیوان یخیه پر از شیر موز گذاشت)
- اوپا شیرموزا رو نخوریاااا ...الان میام(سریع لباس عوض کردمو برگشتم پیشش) خب دوتاش ماله تو اون یکی هم ماله من(بعد حرفم اوپا یهو.....
حمایتتتتتتتت کیوتام : )
میدونم کم نوشتم ...ببشید!
ارامشی برای حس تو
ویو جونگ کوک
صبحونه خوردیم و رفتیم روبه رو تلوزیون نشستیم و تا یونجین پل استیشنشو بیاره که بازی کنیم ....تموم این مدت ا.ت از جفتم حتی جم نخورد.........یونجین اومد و پی اس فور گذاشت که ا.ت گفت
ـ اوپا میشه بریم بیرون(کیوت)
+ معلومه(لبخند)
- پس بریم فروشگاه(کیوتتتت)
+باشه....(دستشو گرفتم و رفتیم تو اتاقش و اخرین دست لباس رو برداشتم و تیشرتمو دراوردم )
ـ ددی(کیوت)(زل زد بودم بهش)
+جونم(لبخند)
- خیلیییی دوست دالممممممممممم(کیوتتتت)
+ من بیشتر زندگیم(لبخند)(بغلش کردم و کوتاه ل/بشو بو/سیدم)بیبم
- جونم(لبخند)
+ لباساتو بپوش بریم(کمی خنده)
- (لباسامو بردمو سریع عوض کردم... اوپا همش بدنمو دید میزد)
+(اماده شدمو باا.ت تاکسی گرفتیم رفتیم فروشگاه و کلی خرید کردیم....دیگه به اصرار ا.ت ناهارمونو هم بیرون خوردیم و تا ساعت ۶ از یه فروشگاه به یه فروشگاه دیگه میرفتیم دیگه خسته شده بودیم ....رفتیم خونه....خریدارو گذاشتم تو اتاقش و لباسامو عوض کردم و رفتم تو حال دیدم ا.ت داره همون ۳ تا شیرموزی که خریدم رو تو ۳ تا لیوان پر از یخ میریزه نشستم رو کاناپه و با گوشیم ور رفتم که بابام پیام داد گفته بود برا اینکه فقط دوتا بلیط برا فردا بوده برا برگشت به سئول همونارو برا خودشون گرفتن و برا ما امشب رزرو کردن ساعت۹.....ا.ت اومد رو به روم رو اون ۳تا لیوان یخیه پر از شیر موز گذاشت)
- اوپا شیرموزا رو نخوریاااا ...الان میام(سریع لباس عوض کردمو برگشتم پیشش) خب دوتاش ماله تو اون یکی هم ماله من(بعد حرفم اوپا یهو.....
حمایتتتتتتتت کیوتام : )
میدونم کم نوشتم ...ببشید!
۲.۷k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.