تکپارتی
#تکپارتی
#کوک
موضوع: وقتی بدون اجازش میری بار
ویو کوک: امروز تو کمپانی زیاد کار نداشتیم پس با پسرا تصمیم گرفتیم بریم بار
به داسا زنگ زدم تا بهش بگم
ــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــ
زنگ میزدم جواب نمیداد
منم گفتم شاید خوابه.........
فلش بک به بارــــــــ☆
کوک: وقتی وارد بار شدم دیدم یه دختر که خیلی شبیه داسا بود داره با یه پسر میرقصه
من اهمیت ندادم چون داسا میدونه من بدم میاد بره همچین جایی و نمیره
داسا: امروز دلم میخواست برم بار ولی کوک اجازه نمیده برا همین گفتم یواشکی برم زود هم بیام کوک شب دیر میاد
ـــــــــــــــ
ــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــ
مست مست بودم
یه مرد امد بهم درخواست رقص داد منم رفتم
ـــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــ
بعد رقص گفت
: امشب رو مهمون من میشی
داسا: ولم کن
: یااا خوشگله مهمونمی با ید بهت خوش بگذره
داسا: ولم کننننن
کوک: دیدم اون مرده داره دختره رو بزور میبره تو یکی از اتاقا که دقت کردم داسا بود
خیلی عصبی بودم و
پشت اون مرده رفتم تو اتاق پسرا مست بودن برای همین کاری بهم نداشتن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرده داشت داسا رو میبوسید که گرفتمش و یه مشت تو صورتش زدم
کوک: چرا امدی بار☆عربده☆
داسا: م.. من
کوک: تو میدونی بدم میاد زنم بیاد همچین جایی با اینکه میدونی بدم میاد بری بار میری
داسا: کوک ببخشید غلط کردم دیگه نمیای بخدا قول میدم کو ببخشید☆گریه و لکنت از ترس☆
کوک: خب میبخشمت ولی تنبیهت سر جاشه
داسا: دوستت دارم
کوک: منم عاشقتم
#کوک
موضوع: وقتی بدون اجازش میری بار
ویو کوک: امروز تو کمپانی زیاد کار نداشتیم پس با پسرا تصمیم گرفتیم بریم بار
به داسا زنگ زدم تا بهش بگم
ــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــ
زنگ میزدم جواب نمیداد
منم گفتم شاید خوابه.........
فلش بک به بارــــــــ☆
کوک: وقتی وارد بار شدم دیدم یه دختر که خیلی شبیه داسا بود داره با یه پسر میرقصه
من اهمیت ندادم چون داسا میدونه من بدم میاد بره همچین جایی و نمیره
داسا: امروز دلم میخواست برم بار ولی کوک اجازه نمیده برا همین گفتم یواشکی برم زود هم بیام کوک شب دیر میاد
ـــــــــــــــ
ــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــ
مست مست بودم
یه مرد امد بهم درخواست رقص داد منم رفتم
ـــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــ
بعد رقص گفت
: امشب رو مهمون من میشی
داسا: ولم کن
: یااا خوشگله مهمونمی با ید بهت خوش بگذره
داسا: ولم کننننن
کوک: دیدم اون مرده داره دختره رو بزور میبره تو یکی از اتاقا که دقت کردم داسا بود
خیلی عصبی بودم و
پشت اون مرده رفتم تو اتاق پسرا مست بودن برای همین کاری بهم نداشتن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرده داشت داسا رو میبوسید که گرفتمش و یه مشت تو صورتش زدم
کوک: چرا امدی بار☆عربده☆
داسا: م.. من
کوک: تو میدونی بدم میاد زنم بیاد همچین جایی با اینکه میدونی بدم میاد بری بار میری
داسا: کوک ببخشید غلط کردم دیگه نمیای بخدا قول میدم کو ببخشید☆گریه و لکنت از ترس☆
کوک: خب میبخشمت ولی تنبیهت سر جاشه
داسا: دوستت دارم
کوک: منم عاشقتم
۴.۵k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.