هاناکی
«هاناکی»
«پارت۱۹»
هه جین: بریم حالا مگه تو هم ول میکنی
رسیدن عمارت ات لباسشو پوشید میکاپ آرتیست هم اومد و میکاپش کرد
تهیونگ: ات ماده ای
ات: ا.....اره
تهیونگ: بریم ماشین منتظره
رفتن و سوار ماشین شدن بعد از حدود ۴۰ دقیقه رسیدن محل مراسم اونجا عمارت پدر تهیونگ بود مراسم اونجا برگزار میشد
پ/ت: اومدی پسرم
تهیونگ: بله
ات: سلام پدر
پ/ت: سلام
....: سلام اقای کیم
پ/ت: سلام خوش آمدید
....: اون دونفر کین؟
پ/ت: پسرم و همسرش که دختر آقای کیم هستن
لیا: سلام ات
ات: اوه سلام
لیا؛ خیلی وقته ندیدمت
ات: آره مدتی میگذره
لیا: بیا بریم با هم نوشیدنی بخوریم
ات: باشه بریم
چند ساعتی گذشت ات ولیا با هم نوشیدنی میخوردند و حرف میزدند که ات احساس کرد حالش خوب نیست
ات: لیا من یه دقیقه میرم دستشویی
لیا: باشه
عطر رفت دستشویی و داشت سرفه میکرد که یهو تهیونگ وارد دستشویی شد
تهیونگ متعجب به ات نگاه میکرد
تهیونگ: ات چی شده اون چیه
ات: چیز......
تهیونگ فقط خون و دیده بود گلها رو ندیده بود
تهیونگ با داد گفت
تهیونگ: خسته شدم چرا میگی چیزی نیست اون عوضی چه بلایی سرت آورده
اتتو تمام زندگیش سرش داد زده بودم اما تحمل نداشت که تهیونگ هم سرش داد بزنه
ات: بسه ...بسه.... ترو خدا
ات با دو از اونجا رفت تهیونگ هم پشت سرش رفت
تهیونگ: ات... ات
اما ات انگار هیچی نمیشنید و همینطوری یرفت وسط جاده ات از خیابون رد شد هیونگ هم میخواست دنبالش بره که یه ماشین اومد و ات و به زور سوار کرد و برد تهیون که این صحنه رو دیده بود با عجله برگشت داخل تا به بقیه خبر بده
تهیونگ: پدر ات..... ات
پ/ت: اروم باش پسرم بگو ات چی شده
پ/ا خیلی سرد و بیاحساس گفت
پ/ا: چه اتفاقی افتاده
تهیونگ : ات و بردن
پ/ت: باید کار باند یون باشه
پ/ا: فورا ات و رد یابی کنید
پ/ت: پسرم تو برو خونه ما پیداش میکنیم
«پارت۱۹»
هه جین: بریم حالا مگه تو هم ول میکنی
رسیدن عمارت ات لباسشو پوشید میکاپ آرتیست هم اومد و میکاپش کرد
تهیونگ: ات ماده ای
ات: ا.....اره
تهیونگ: بریم ماشین منتظره
رفتن و سوار ماشین شدن بعد از حدود ۴۰ دقیقه رسیدن محل مراسم اونجا عمارت پدر تهیونگ بود مراسم اونجا برگزار میشد
پ/ت: اومدی پسرم
تهیونگ: بله
ات: سلام پدر
پ/ت: سلام
....: سلام اقای کیم
پ/ت: سلام خوش آمدید
....: اون دونفر کین؟
پ/ت: پسرم و همسرش که دختر آقای کیم هستن
لیا: سلام ات
ات: اوه سلام
لیا؛ خیلی وقته ندیدمت
ات: آره مدتی میگذره
لیا: بیا بریم با هم نوشیدنی بخوریم
ات: باشه بریم
چند ساعتی گذشت ات ولیا با هم نوشیدنی میخوردند و حرف میزدند که ات احساس کرد حالش خوب نیست
ات: لیا من یه دقیقه میرم دستشویی
لیا: باشه
عطر رفت دستشویی و داشت سرفه میکرد که یهو تهیونگ وارد دستشویی شد
تهیونگ متعجب به ات نگاه میکرد
تهیونگ: ات چی شده اون چیه
ات: چیز......
تهیونگ فقط خون و دیده بود گلها رو ندیده بود
تهیونگ با داد گفت
تهیونگ: خسته شدم چرا میگی چیزی نیست اون عوضی چه بلایی سرت آورده
اتتو تمام زندگیش سرش داد زده بودم اما تحمل نداشت که تهیونگ هم سرش داد بزنه
ات: بسه ...بسه.... ترو خدا
ات با دو از اونجا رفت تهیونگ هم پشت سرش رفت
تهیونگ: ات... ات
اما ات انگار هیچی نمیشنید و همینطوری یرفت وسط جاده ات از خیابون رد شد هیونگ هم میخواست دنبالش بره که یه ماشین اومد و ات و به زور سوار کرد و برد تهیون که این صحنه رو دیده بود با عجله برگشت داخل تا به بقیه خبر بده
تهیونگ: پدر ات..... ات
پ/ت: اروم باش پسرم بگو ات چی شده
پ/ا خیلی سرد و بیاحساس گفت
پ/ا: چه اتفاقی افتاده
تهیونگ : ات و بردن
پ/ت: باید کار باند یون باشه
پ/ا: فورا ات و رد یابی کنید
پ/ت: پسرم تو برو خونه ما پیداش میکنیم
- ۷.۳k
- ۰۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط