👇👇👇
با خیال راحت نشسته بودم که ساعت هشت و ربع بهم زنگ زدن گفتن کجایی گفتم خونه! گفتن بابا ما منتطرتیم که ماشین حرکت کنه بریم قم😶...
خب بابا وقتی مینویسین ساعت ۸ آدم فکر میکنه هشت صبحه🥺 خدا میدونه چطور آماده شدم و اصلا نمیدونم چی برداشتم.
خب بابا وقتی مینویسین ساعت ۸ آدم فکر میکنه هشت صبحه🥺 خدا میدونه چطور آماده شدم و اصلا نمیدونم چی برداشتم.
- ۹.۶k
- ۱۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط