👇👇👇

با خیال راحت نشسته بودم که ساعت هشت و ربع بهم زنگ زدن گفتن کجایی گفتم خونه! گفتن بابا ما منتطرتیم که ماشین حرکت کنه بریم قم😶...
خب بابا وقتی مینویسین ساعت ۸ آدم فکر میکنه هشت صبحه🥺 خدا میدونه چطور آماده شدم و اصلا نمیدونم چی برداشتم.
دیدگاه ها (۳۵)

در مسیر قم. بایزید بسطامی

شروع نشست با سخنرانی حاج آقا طائب👍🏻

سالروز شهادت میرزا کوچک خان جنگلی#سردلر_جنگل

هوای حرم کرده بودم که بی بی فاطمه ی معصومه طلب کرد🥺 همین نیم...

رمان بغلی من پارت ۵۰دیانا :خوشگله ارسلان: آره بریم تو ماشین ...

#بد_بوی#پارت_۳۵#الینا مامان بابا رو راضی کردم بزارم من و لنا...

پارت 5. وقتی دوستش داشتی اما

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط