نزدای ساعت ظهر بود ه نگرانش شدم

نزديكای ساعت ٣ ظهر بود كه نگرانش شدم...
رفتم ببينم چه مرگشه كه خبري ازش نيست
که ديدم مچاله افتاده رو تخت...
پتورو كشيدم روش
كه ديدم عكس چشای دلبـ‌رشو
يه جايي وسط سينه ش قايم کرده...
پشت عكسش
با همون دست خطِ خرچنگ قورباغه‌ش نوشته:
بی روی تو، خونـابه فشاند چشمم
کاری بجز از گریه، نداند چشمم..
می‌ترسم از آنکه حسرت دیدارت
در دیده بماند و نماند چشمم...
مُـژه های خيسشو بوسيدم ولی نشد
كه بهش بگم منم ترسيدم..:)
دیدگاه ها (۲۴)

تو15سالگی‌موردتجاوزقرارگرفتمتو16سالگی‌بچم‌به‌دنیااومد20سال‌ب...

دیروزخوابت رادیده بودم و انگارشآخه‌ای سبز بودی.. خرآمان.. رق...

میدونی گاهی وقتام فکر میکنم که چجوری تونستی!(:یعنی اون همه ا...

یه شب حالم خیلی گرفته بود ،تنها تو بام نشسته بودمُ #سیگار می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط