نزديكای ساعت ٣ ظهر بود كه نگرانش شدم...
نزديكای ساعت ٣ ظهر بود كه نگرانش شدم...
رفتم ببينم چه مرگشه كه خبري ازش نيست
که ديدم مچاله افتاده رو تخت...
پتورو كشيدم روش
كه ديدم عكس چشای دلبـرشو
يه جايي وسط سينه ش قايم کرده...
پشت عكسش
با همون دست خطِ خرچنگ قورباغهش نوشته:
بی روی تو، خونـابه فشاند چشمم
کاری بجز از گریه، نداند چشمم..
میترسم از آنکه حسرت دیدارت
در دیده بماند و نماند چشمم...
مُـژه های خيسشو بوسيدم ولی نشد
كه بهش بگم منم ترسيدم..:)
رفتم ببينم چه مرگشه كه خبري ازش نيست
که ديدم مچاله افتاده رو تخت...
پتورو كشيدم روش
كه ديدم عكس چشای دلبـرشو
يه جايي وسط سينه ش قايم کرده...
پشت عكسش
با همون دست خطِ خرچنگ قورباغهش نوشته:
بی روی تو، خونـابه فشاند چشمم
کاری بجز از گریه، نداند چشمم..
میترسم از آنکه حسرت دیدارت
در دیده بماند و نماند چشمم...
مُـژه های خيسشو بوسيدم ولی نشد
كه بهش بگم منم ترسيدم..:)
۵۰.۸k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲