part one~~
part one~~
ویو شوگا
جلسه تموم شد رفتم سمت دفترم و کال میزدم ات تو این چن ساعت دلم یه ذره شده بود براش گوشیو بر نداشت احتمالا خوابه باز هعیی
سوئیچ ماشینو و کتم رو برداشتم و رفتم پایین سوئیچ رو داخل ماشین چرخوندم و رفتم سمت خونه تو راه یادم اومد که امروز آزمایش هامون اومده و من یادم رفته که ازمایش ها رو بگیرم ولی احتمالا با ات هم خبر دادن ازمایشا بخاطر این بود که من و ات قصد داشتیم ماهه مارس ازدواج کنیم ماه تولدمون :)))
تو راه بودم اما برای شب میخواستم با ات فیلم ببینیم پس رفتم کلی خوراکی خریدم به سمت خونه حرکت کردم
۱۵مین بعد
رسیدم جلوی در خونه و زنگ آیفون رو زدم این دفعه هم درو باز نکردم پس دنبال کلید خونه گشتم پوفف بالاخره پیداش کردم کلید رو تو در چرخوندم و وارد خونه شدم
که دیدم همه جا تاریکه کمی جلوتر رفتم که نور کمی دیدم برق راهرو روشن بود
رفتم تو اتاقمون که ات رو دیدم به دیوار خیره شده بود
* ات خوبی؟ چیزی شده؟ چرا هر چی زنگ میزنم جواب نمیدی ؟ نمیگی نگران میشم ؟
_یونگی(اسمی که ات برای شوگا گذاشته)
*جانم ؟
_ یه چی بگم؟
* بگو
_ خب تو داری بابا میشی 🫠
*چ....چی...گف....گفتی؟
_خوشحال نشدی؟
* معلومه که خوشحال شدم قراره یه دختر خوشگل مثل خودت بم هدیه بدی (وی اینجا ات رو بغل میکنه:)))
_از کجا معلوم دختر باشه؟شاید پسر باشه من پسر دوست دارم
* دختر که خوبه
_ یونگییی 🔪 رو حرف من حرف نزن
* داشتم میگفتم معلومه که پسر بهتره (زن ذلیل😑😂)
_شوخی کردم جنسیت مهم نیست مهم اینکه سالم باشه
*منطقیه
_خب نمیخوای منو بذاری پایین؟ اگه نذاری از ترس...
*او...اوک
سخن نویسنده: خب بعد از کمی لاس زدن میرن فیلم میبینن و...
و ات تو بغل شوگا خوابش میبره(نویسنده دارد از زیبایی این کاپل اکلیل پمپاژ میکنه🫠)
چند ماه بعد
چند ماهی از ازدواج منو ات میگذشت هفته پیش بخاطر بچه حال ات بد شد و اومدیم بیمارستان و بعد از چکاپ و چن تا آزمایش
امروز ترخیص شد و بردمش رسوندمش خونه حالش زیاد خوب نبود بخاطر همین امروز هم نرفتم شرکت و پیشش موندم
فلش بک به صبح
ات تو بغلم خوابیده بود منم آروم بلند شدم و ات رو روی تخت خوابوندم امروز باید میرفتم شرکت
صبحونه امو خوردم و لباسمو پوشیدم یه ادکلن تلخ زدم رفتم شرکت
بعد از شرکت راه افتادم سمت بیمارستان و آزمایش های ات رو گرفتم اما بهم گفتن برای جواب باید برم پیش دکتر ات
تق تق
دکتر: بله بفرمایید
* اوه سلام دکتر
دکتر : سلام آقای مین بفرمایید بشینید
* اوک مرسی
دکتر :چه کاری از من ساخته اس؟
* به من گفتن برای جواب آزمایش مین ات باید بیام پیش شما ؟ اینم برگه ازمایش
دکتر :
چطور بودی قشنگا؟🫠
ویو شوگا
جلسه تموم شد رفتم سمت دفترم و کال میزدم ات تو این چن ساعت دلم یه ذره شده بود براش گوشیو بر نداشت احتمالا خوابه باز هعیی
سوئیچ ماشینو و کتم رو برداشتم و رفتم پایین سوئیچ رو داخل ماشین چرخوندم و رفتم سمت خونه تو راه یادم اومد که امروز آزمایش هامون اومده و من یادم رفته که ازمایش ها رو بگیرم ولی احتمالا با ات هم خبر دادن ازمایشا بخاطر این بود که من و ات قصد داشتیم ماهه مارس ازدواج کنیم ماه تولدمون :)))
تو راه بودم اما برای شب میخواستم با ات فیلم ببینیم پس رفتم کلی خوراکی خریدم به سمت خونه حرکت کردم
۱۵مین بعد
رسیدم جلوی در خونه و زنگ آیفون رو زدم این دفعه هم درو باز نکردم پس دنبال کلید خونه گشتم پوفف بالاخره پیداش کردم کلید رو تو در چرخوندم و وارد خونه شدم
که دیدم همه جا تاریکه کمی جلوتر رفتم که نور کمی دیدم برق راهرو روشن بود
رفتم تو اتاقمون که ات رو دیدم به دیوار خیره شده بود
* ات خوبی؟ چیزی شده؟ چرا هر چی زنگ میزنم جواب نمیدی ؟ نمیگی نگران میشم ؟
_یونگی(اسمی که ات برای شوگا گذاشته)
*جانم ؟
_ یه چی بگم؟
* بگو
_ خب تو داری بابا میشی 🫠
*چ....چی...گف....گفتی؟
_خوشحال نشدی؟
* معلومه که خوشحال شدم قراره یه دختر خوشگل مثل خودت بم هدیه بدی (وی اینجا ات رو بغل میکنه:)))
_از کجا معلوم دختر باشه؟شاید پسر باشه من پسر دوست دارم
* دختر که خوبه
_ یونگییی 🔪 رو حرف من حرف نزن
* داشتم میگفتم معلومه که پسر بهتره (زن ذلیل😑😂)
_شوخی کردم جنسیت مهم نیست مهم اینکه سالم باشه
*منطقیه
_خب نمیخوای منو بذاری پایین؟ اگه نذاری از ترس...
*او...اوک
سخن نویسنده: خب بعد از کمی لاس زدن میرن فیلم میبینن و...
و ات تو بغل شوگا خوابش میبره(نویسنده دارد از زیبایی این کاپل اکلیل پمپاژ میکنه🫠)
چند ماه بعد
چند ماهی از ازدواج منو ات میگذشت هفته پیش بخاطر بچه حال ات بد شد و اومدیم بیمارستان و بعد از چکاپ و چن تا آزمایش
امروز ترخیص شد و بردمش رسوندمش خونه حالش زیاد خوب نبود بخاطر همین امروز هم نرفتم شرکت و پیشش موندم
فلش بک به صبح
ات تو بغلم خوابیده بود منم آروم بلند شدم و ات رو روی تخت خوابوندم امروز باید میرفتم شرکت
صبحونه امو خوردم و لباسمو پوشیدم یه ادکلن تلخ زدم رفتم شرکت
بعد از شرکت راه افتادم سمت بیمارستان و آزمایش های ات رو گرفتم اما بهم گفتن برای جواب باید برم پیش دکتر ات
تق تق
دکتر: بله بفرمایید
* اوه سلام دکتر
دکتر : سلام آقای مین بفرمایید بشینید
* اوک مرسی
دکتر :چه کاری از من ساخته اس؟
* به من گفتن برای جواب آزمایش مین ات باید بیام پیش شما ؟ اینم برگه ازمایش
دکتر :
چطور بودی قشنگا؟🫠
۱.۲k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.