میخواستم زندگی کنمراهم را بستند

می‌خواستم زندگی کنم،راهم را بستند
ستایش کردم،گفتند خرافات است
عاشق شدم،گفتند دروغ است
گریستم،گفتند بهانه است
خندیدم،گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید،می‌خواهم پیاده شوم !
دیدگاه ها (۲۴)

اوّل دفتر سالم بنویسید حسینبرکت روزی و مالم بنویسید حسینرازق...

من ..یک عالمه راه آمده‌ام برای رسیدن به تو...من نمی توانم را...

هر چه می نویسماول و آخر توییتمامِ من درگیرِ عشق توستاما جایت...

لب‌های سرخی از عسل شیرین تر آورده💋آنقدر شیرین است شورش را در...

دردنیایی که ساختم گمشده ام..اول فکر کردم درحاله شنا هستم بعد...

یک بار پرسیدی که چرا خود را دیوانه ی تو خطاب میکنم، آنگاه با...

من همیشه فکر می‌کردم اگر نماز نخوانم، خدا حتماً مرا مجازات خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط